< فهرس الموضوعات > * * * تميم دارى يك شخص خيالى را در جزيرهاى خيالى متهم مىكند كه دجال است ! ! < / فهرس الموضوعات > * * * تميم دارى يك شخص خيالى را در جزيرهاى خيالى متهم مىكند كه دجال است ! ! < فهرس الموضوعات > دختر قيس ادعا مىكند كه پيامبر صلى الله عليه وآله هم سخن تميم دارى را تأئيد نمود ! ! < / فهرس الموضوعات > دختر قيس ادعا مىكند كه پيامبر صلى الله عليه وآله هم سخن تميم دارى را تأئيد نمود ! ! - مسلم ج 8 ص 203 عبد الوارث بن عبد الصمد بن عبد الوارث و حجاج بن شاعر . . . از فاطمه دختر قيس خواهر ضحاك بن قيس كه از دسته مهاجرين اول بود روايت مىكند : . . . صداى الصلاة جامعة بلند شد . همه به طرف رفتند ، من هم رفتم و در صف زنان ايستادم . پس از نماز رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم به منبر رفت در حاليكه مىخنديد . فرمود : هر كس هر كجا هست ، همان سر جايش بماند . و اضافه كرد : مىدانيد براى چه دستور دادم جمع شويد . مردم گفتند : خدا و رسولش عالمترند . فرمود : تميم دارى كه مسيحى بود ، آمد و بيعت كرد و مسلمان شد . آنگاه برايم حديثى گفت كه با احاديث خود من براى شما درباره دجال مطابقت دارد . حديث اينست : تعداد سى نفر از قبائل لخم و جذام سوار بر كشتى شده به سفر رفتند . موج دريا آنها را به جزيرهاى كشاند كه در غرب قرار داشت در جزيره پياده شده و جانور پرموئى را ديدند كه از كثرت مو پشت و پشتش معلوم نبود . به او گفتند : كيستى ؟ گفت من ، جساسه ، هستم . گفتند جساسه ديگر چيست ؟ جواب داد : وارد اين معبد ( دير ) بشويد ، در آنجا كسى استكه هر چه بخواهيد مىتوانيد از او بپرسيد . علائم آن شخص را كه برايمان گفت ، ترس به دلمان افتاد و گمان كرديم كه شيطان است . اما بسرعت وارد دير شده و انسان عظيم الجثهاى را ديديم كه هرگز چنان چيزى قبلا نديده بوديم . دستهايش به گردنش بسته شده و پاهايش در غل و زنجير بود . پرسيديم : كيستى ؟ جواب داد : از اخبار من مطلع مىشويد ، شما بگوئيد : كيستيد ؟ گفتيم : عدهاى از اعراب هستيم كه موج و طوفان دريا ما را به اينجا كشانده است . جساسه ترا به ما معرفى كرده پرسيد : از نخلستان ، بيسان ، چه خبر ، آيا نخلهايش ميوه دادهاند ؟ گفتيم : بله ، اما چيزى نمانده كه از ميوه دادن ساقط شوند . پرسيد از درياچه طبريه چه خبر ، آيا هنوز پرآب است ؟ گفتيم : بله ، اما چيزى نمانده كه خشك شود . پرسيد : از چشمه ، زغر ، چه خبر ، هنوز آب دارد و هنوز از آب آن براى زراعت استفاده مىشود ؟ گفتيم : بله ، آب فراوانى دارد و براى زراعت بكار مىرود . پرسيد : از پيامبر امى چه خبر ، چه مىكند ؟ گفتيم : از مكه خارج شده و به مدينه رفته است . پرسيد : آيا اعراب با او مىجنگند : گفتيم : بله . بر همه آنان پيروز شده و همه از او اطاعت مىكنند . گفت بله همينطور