حق خرج كنى ، پادشاهى نه خليفه . عمر از حرف او عبرت گرفت . ابن سعد از ابن ابى العوجاء روايت مىكند : عمر بن خطاب پرسيد : بخدا قسم نمىدانم من خليفه‌ام يا پادشاه ؟ شخصى جواب داد . بين خليفه و پادشاه فرق است ، خليفه جز حق نمىگيرد و جز در حق صرف نمىكند و تو الحمد لله اينگونه‌اى . اما پادشاه بزور از اين مىگيرد و به آن مىدهد .
< فهرس الموضوعات > عمر مىخواست به عراق برود . . . . اما كعب الاحبار يهودى او را منصرف كرد .
< / فهرس الموضوعات > عمر مىخواست به عراق برود . . . . اما كعب الاحبار يهودى او را منصرف كرد .
- كنز العمال ج 14 ص 173 38279 - ابو مجلز مىگويد : عمر تصميم داشت به تمامى شهرها سركشى كند ، كعب ( الاحبار يهودى ) به او گفت : هرگز به عراق نرو كه نه دهم ( 10 / 9 ) شر در آنجا متمركز مىباشد .
38280 - ابو ادريس مىگويد : عمر بن خطاب در شام نزد ما آمد و گفت : تصميم دارم به عراق بروم . كعب الاحبار به او گفت : ترا از رفتن به عراق بر حذر مىدارم . عمر پرسيد : براى چه ؟ كعب جواب داد : نه دهم ( 10 / 9 ) شر در آنجاست و هر درد بىدرمانى آنجاست ، اجنه نافرمان و طغيانگر آنجا ساكنند ، هاروت و ماروت آنجا هستند ، در آن شيطان تخم گذاشته و جوجه كرده است .
< فهرس الموضوعات > سؤال عمر از كعب الاحبار درباره ممالك و شهرها ! !
< / فهرس الموضوعات > سؤال عمر از كعب الاحبار درباره ممالك و شهرها ! !
- معجم البلدان ج 1 ص 48 روايت شده عمر بن خطاب از كعب الاحبار درباره شهرها و ممالك و اوضاع و احوال آنها پرسيد . كعب جواب داد : هنگامى كه خداوند مخلوقات را خلق فرمود ، هر چيزى را به چيزى خاص ملحق كرد . عقل گفت : من به عراق ملحق مىشوم ، علم گفت : من پيش تو مىمانم . مال گفت : من به شام خواهم رفت . بلاها و آزمايشها گفتند : ما بيش تو خواهيم ماند . فقر گفت : من به حجاز مىروم . قناعت گفت : با تو مىمانم . قساوت و بيرحمى گفت : به مغرب مىروم . بدخلقى گفت : با تو مىمانم . خوشروئى گفت : من به مشرق مىروم . حسن خلق گفت : شقاوت و سنگدلى گفت : من به ميان بوميها و بدوىها و وحشىها مىروم . صحت و سلامتى گفت : با تو مىمانم .

1138