إسم الكتاب : الفاروق ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 1422)
كه حضانت و نگهدارى بچه را بعهده داشت از قضيه باخبر شد و با عمر مرافعه كرد تا كار به ابوبكر كشيد ، ابوبكر هم به عمر دستور داد آنها را رها كند ، عمر هم بچه را تحويل مادربزرگ داد . عده زيادى از علماى ما اين روايت را آوردهاند ، هشام بن عروة از پدرش از عاصم ( پسر عمر ) روايت مىكند . وقتى پدرم مرا زن داد تا يك ماه خرج مرا داد و پس از يك ماه به من گفت اين پول مال بيت المال است و من نمىتوانم از آن خرج ترا بدهم ، گرسنه بايد خودش كار كند و خرج خود را درآورد . - كنز العمال ج 12 ص 656 35998 - عاصم پسر عمر مىگويد : هنگامى كه پدرم مرا زن داد يك ماه از بيت المال خرج مرا داد سپس غلامش را بدنبال من فرستاد و گفت بخدا قسم اين مال را جايز نيست براى تو خرج كنم ، اين يك ماه خرج ترا دادم و از اين به بعد من فقط كمكت مىكنم و خودت بايد با تجارت خرج خود و اهل و عيالت را تهيه نمائى . - كنز العمال ج 5 ص 576 14020 - ( مسند صديق ) عكرمة مىگويد : زن عمر پس از آنكه از عمر طلاق گرفت ( بخاطر بچهاش ) از او به ابوبكر شكايت كرد ، ابوبكر هم گفت : آن زن براى بچه مهربانتر و دلسوزتر است ، لذا براى نگهدارى از بچه سزاوارتر است ، تا آنكه آن زن شوهر كند ، يا بچه بزرگ شود و خودش تصميم بگيرد . - كنز العمال ج 5 ص 576 14021 - ابن عباس مىگويد : عمر همسرش را كه از انصار و مادر پسرش عاصم بود ، طلاق داد ، روزى او را ديد كه بچه را بغل كرده و از شير گرفته است ، عمر خواست بچه را از او بگيرد ، زن گفت من به اين بچه سزاوارترم ، بالاخره پيش ابوبكر شكايت كردند ، ابوبكر هم به نفع زن حكم كرد و گفت بو و حرارت و رختخواب آن زن براى بچه بهتر است از تو ، تا آنكه بچه بزرگ شود و خودش تصميم بگيرد . - كنز العمال ج 5 ص 576