در كفه ديگر گذاشتند ، باز هم كفه ابوبكر سنگينتر شد ، با عمر و عثمان هم همين معامله را كردند ، كفه آنها هم سنگينتر شد ، آنگاه ترازو را برداشتند . < فهرس الموضوعات > هر چه كفه ترازوى امت را سنگين كردند باز هم كفه ابوبكر و عمر و عثمان چرب بود ! ! < / فهرس الموضوعات > هر چه كفه ترازوى امت را سنگين كردند باز هم كفه ابوبكر و عمر و عثمان چرب بود ! ! - كنز العمال ج 11 ص 641 33118 - رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم فرمود : مرا در يك كفه ترازو و امتم را در كفه ديگر گذاشتند ، كفه من سنگينتر شد ، ابوبكر را هم در يك كفه و امتم را در كفه ديگر گذاشتند ، باز هم كفه ابوبكر سنگينتر شد ، با عمر و عثمان هم همين معامله را كردند ، كفه آنها هم سنگينتر شد ، آنگاه ترازو را برداشتند . < فهرس الموضوعات > اگر كسى بگويد كه عمر ظالم جاهليت و ذليل اسلام است ، او . . . < / فهرس الموضوعات > اگر كسى بگويد كه عمر ظالم جاهليت و ذليل اسلام است ، او . . . - كنز العمال ج 6 ص 527 16838 - عمر مىگويد : پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم عدهاى از اعراب مرتد شدند ( ارتداد آنها اين بود كه حاضر نشدند به ابوبكر زكات دهند ) و حرفشان اين بود كه ما نماز مىخوانيم اما زكات نمىدهيم . من به ابوبكر گفتم : با مردم مدارا كن ، زيرا آنها بسان حيوانات وحشى هستند ، ابوبكر جواب داد : عجب ! من منتظر بودم كمكم كنى نه آنكه مرا تنها بگذارى ، چطور گردن كلفت زمان جاهليت ، ضعيف و ذليل زمان اسلام شده است ( كنايه از اينكه چرا آنقدر ضعيف و خوار شدهاى ) تو توقع دارى با غزل سرائى يا با جادو و جنبل با مردم بسازيم و آنها را رام كنيم ، هيهات هيهات كه پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم رفت و وحى قطع شد . بخدا قسم اگر يك بزغاله را از من دريغ كنند تا زمانى كه بتوانم شمشير بدست بگيرم با آنها خواهم جنگيد . عمر مىگويد : من آن روز دانستم كه ابوبكر از من محكمتر و پابرجاتر و مصممتر است . آنچنان مردم را ادب كرد كه در زمان خلافت من هم چنان آرام و تسليم و سر براه بودند . ( اين عبارت خيلى عجيب است كه ابوبكر مىگويد پيامبر رفت و وحى قطع شد ، ديگر چيزى نيست كه با آن بتوان مردم را هدايت كرد ، قرآن و كلام الهى هم كه غزل سرائى و جادو و جنبل است ) تاريخ مدينه منوره ج 2 ص 670