responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 105


زمانى عثمان خليفه شد ، به او گفتند : آيا وصيت عمر را اجراء نمىكنى ؟ گفت : ولى دم هرمزان كيست ؟ گفتند : تو ، گفت : پس منهم عبيدالله بن عمر را بخشيدم .
- تاريخ طبرى ج 3 ص 302 عثمان در مسجد نشسته ، دستور داد عبيد الله بن عمر را كه در خانه سعد بن ابى وقاص زندانى بود بياورند . سعد بن ابى وقاص كسى بود كه شمشير را از دست عبيد الله گرفت پس از آنكه ، جفينه ، و هرمزان و دختر ابو لؤلؤ را كشت ، عبيد الله مىگفت : هر كسى را كه در خون پدرم شريك بود از مهاجرين و انصار خواهم كشت . سعد موهاى او را گرفت و كشان كشان او را برد و در خانه‌اش حبس كرد . عثمان با گروهى از مهاجرين و انصار در اين باب مشورت نمود . على ( عليه السلام ) فرمود : عبيد الله بايد كشته شود . بعضى از مهاجرين گفتند ، ديروز عمر كشته شد ، و امروز پسرش بايد كشته شود .
عمرو بن عاص به عثمان گفت : خدا ترا سلامت بدارد ، زمانى كه اين اتفاق افتاد تو قدرتى نداشتى ولى اكنون صاحب قدرتى و بر مردم ولايت دارى ( كنايه از اينكه با استفاده از قدرتت مسأله را حل و فصل كن يا عبد الله را از اين مخمصه نجات ده ) عثمان هم گفت من ولى دم كسانى هستم كه عبيد الله آنها را كشته است ، لذا من عبيد الله را مىبخشم و ديه آنها را هم از مال خود مىدهم .
شخصى از انصار بنام زياد بن لبيد البياضى وقتى عبيد الله را ديد اشعارى به اين مضمون خواند كه عبيد الله تو راه فرارى ندارى . زيرا بىجهت خون بىگناهى را ريختى و اين خون براى تو خطرناك خواهد بود .
عبيد الله هم به عثمان شكايت كرد ، عثمان ، زياد بن لبيد را از اين كار منع نمود ولى او اشعار ديگرى به اين مضمون خواند كه به عثمان خطاب مىكند : تو بىجهت در خون هرمزان شك كردى و بى دليل عبيد الله را بخشيديد ، بخشيدن عبيد الله ناحق بود و عبيد الله در گرو آن قتل باقى خواهد ماند . عثمان هم او را طرد نمود .
- تاريخ طبرى ج 3 ص 302 شعيب از . . . عبد الرحمان بن ابى بكر روايت مىكند ، فرداى آنروز كه عمر را زخم زدند ( ترور كردند ) ابو لؤلؤ و جفينه و هرمزان را ديدم كه با هم نجوا مىكردند . به آنها كه رسيدم پراكنده شدند و يك خنجر كه دو سر داشت و دسته آن در وسطش بود از آنها افتاد ، بببينيد عمر با

105

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 105
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست