responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1047


سنت پيامبر و سنت پيامبرش ( صلى الله عليه و آله ) خواهد كشانيد فقط صاحب تو على ( عليه السلام ) است .
- كنز العمال ج 5 ص 727 14266 - ابن عباس مىگويد : من هميشه با عمر بن خطاب رفت و آمد داشتم ، روزى نزد او رفتم . تنها بود ، نفس عميق و آه بلندى كشيد و به او گفتم : آهى از روى درد و ناراحتى كشيدى . گفت : بله غصه و ناراحتى شديدى دارم . براى خلافت هنوز فرد صالحى نيافته‌ام .
سپس گفت : گويا تو دوست و مولايت يعنى على ( عليه السلام ) را سزاوار خلافت مى دانى ؟ گفتم : آيا واقعا اين طور نيست آيا هجرت و مصاحبت و قرابت او با آن حضرت ( رسول خدا صلى الله عليه و آله ) كافى نيست ؟ گفت : چرا همينطور است كه مىگوئى . اما او شوخ مزاج است . گفتم : زبير چطور ؟ گفت : او پست و بخيل است بخاطر يك پيمانه ( خرما يا گندم يا جو . . . ) حاضر است بجنگد . گفتم طلحة چطور ؟ گفت : او متكبر و خودخواه است ، بنظر من خداوند او را موفق به چنين امرى نخواهد ساخت . از زمانى كه دستش مجروح شد . هميشه خود را مىگيرد و تكبر مىكند . گفتم : سعد چطور ؟ گفت او اهل جنگ و مرد ميدان است و صلاحيت خلافت ندارد . گفتم عبد الرحمان بن عوف چطور ؟ گفت : او آدم خوبى است ، اما ضعيف است . گفتم : عثمان چطور ، گفت : اى واى . اگر او را خليفه كنم ، بستگان خود و تمامى بنى اميه و بنى ابى معيط را بر گردن مردم سوار خواهد كرد . و چنانچه چنين كند ، اعراب او را خواهند كشت . . .
- كنز العمال ج 5 ص 727 14267 - عمرو بن حارث فهمى از عبد الملك بن مروان از ابو بحريه كندى روايت مى كند : عمر وارد مجلسى شد كه على ( عليه السلام ) و عثمان بن عفان و زبير بن عوام و طلحة بن عبيد الله و سعد بن ابى وقاص آنجا بودند ، به آنها گفت : هر يك از شما خلافت را براى خود مىخواهيد ؟ هيچگس جوابى نداد ، دوباره گفت : زبير گفت : بله هر يك از ما خود را سزاوار آن مىدانيم . عمر گفت : كىخواهيد بگويم هر يك از شما چگونه‌ايد ؟ همه ساكت بودند . دوباره پرسيد . زبير گفت : بگو . گفت : اما تو در حين غضب كافر و در خوشحالى مؤمنى . يك روز شيطانى و يك روز انسان . روزيكه شيطان هستى ، چه كسى از تو مذمت مىنمود و ناخشنود بود . و تو عبد

1047

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1047
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست