responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1028


و با شخصيات عصر و زمانت . فرداى آن روز كعب دوباره نزد عمر رفت و گفت : دو شب ديگر بيشتر باقى نمانده است . عمر شعرى خواند كه مضمون آن چنين بوده : كعب به من خبر داده كه سه روز بيشتر باقى نمانده و شكى نيست كه حرف او صحيح است . . . پس از آنكه عمر زخم خورد ، كعب پيش او رفت و گفت : ترا نهى كردم ؟ عمر جواب داد چرا ، اما تقدير خدا چنين بود .
< فهرس الموضوعات > ابو لؤلؤ فرستاده مغيرة بن شعبه . . .
< / فهرس الموضوعات > ابو لؤلؤ فرستاده مغيرة بن شعبه . . .
- تاريخ مدينه منوره ج 3 ص 887 هقل بن زياد . . . از زهرى روايت مىكند : عمر اجازه نمىداد غلامانى و اسرائى كه ريش در آورده‌اند وارد مدينه شوند . مغيره بن شعبه امير كوفه براى او نوشت : غلامى دارم حرفه‌ها و صنعت‌هاى مختلفى مىداند كه براى مردم مفيد است ، آهنگرى ، نقاشى ، نجارى ، عمر هم اجازه داد او را به مدينه بفرستد ، اما او عمر را كشت .
< فهرس الموضوعات > مى گويند : قاتل عمر خودكشى كرد ! !
< / فهرس الموضوعات > مى گويند : قاتل عمر خودكشى كرد ! !
- تاريخ مدينه منوره ج 3 ص 897 عبد الله بن رجاء . . . عمرو بن ميمون روايت مى كند : هنگامى كه عمر را زخم زدند ، من آنجا بودم ، من هميشه در ترس عمر در صف جلو نمىايستادم ، بلكه در صف قبل از مىايستادم . زيرا عمر هميشه قبل از نماز صف جلو را مرتب مىكرد و هر كس عقب يا جلو ايستاده بود او را با تازيانه مى زد . بخاطر همين هيچگاه به صف جلو نمىرفتم . در همين هنگام ابو لؤلؤ غلام مغيرة بن شعبه عمر را از نزديك صدا كرد و سه بار او را زخم زد . من نگاه مىكردم ، ديدم عمر دستهايش را باز كرده بود و فرياد مىزد : سگ را بگيريد كه مرا كشت . مردم هجوم آوردند ، او هم يازده يا دوازه نفر ديگر را مجروح كرد و گريخت . يكى فرياد زد : نماز صبح قضا شد . عبد الرحمان بن عنف جلو ايستاد و نماز را با مردم خواند و دو سوره كوتاه را خواند ( اذا جاء نصر الله و الفتح ) و ( انا اعطيناك الكوثر ) . عبد العزيز بن محمد از يحيى بن سعيد بن مسيب روايت مىكند : كسى كه عمر را زخم زد ، دوازده تن ديگر را هم مجروح كرد كه شش تن از آنان مردند و شش تن ديگر خوب شدند . دو نفر از حاجيهاى عراق او را در حال فرار ديدند ، يكى از آندو

1028

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1028
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست