responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 956


نمىشناسيم ، اما من برادر زاده‌اى دارم بنام اويس كه پست و كوچكتر از آن است كه شخصى مانند تو سراغ او را بگيرد . پرسيد : آيا او الآن در مكه است ؟ گفت : بله ، در عرفه مشغول چراندن شتران كاروان است . على ( عليه السلام ) و عمر سوار شده ، به آنجا رفتند . در حال نماز بود . با ديدن او به هم گفتند : اين همان شخص است . آن شخص كه وجود آنها را احساس كرد ، نمازش را زود تمام كرد . پس از سلام ، از او پرسيدند ، اسمت چيست ؟ گفت : من چوپان اين شترها هستم . پرسيدند : اسمت چيست ؟ گفت : من كارگر اين قوم هستم . دوباره سؤال كردند : اسمت چيست ؟ گفت : بنده خدا هستم . على ( عليه السلام ) به او فرمود : هر كسى كه در آسمان و زمين است ، بنده خداست ، ترا به حق صاحب كعبه و صاحب حرم اسمى كه مادرت روى تو گذاشته است ، چيست ؟ پرسيد : چه مىخواهيد ؟ من اويس بن عامرم . به او گفتند : طرف چپ بدنت را نشان ده ، در آن سفيدى به قدر يك درهم بود . فورا آنجا را بوسيدند و به او گفتند : رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم فرمود : سلام او را به تو برسانيم و از تو بخواهيم براى ما دعا كنى . جواب داد : دعاى من در شرق و غرب زمين براى تمامى مؤمنين و مؤمنات است . گفتند : براى ما دعا كن : دعا كرد . عمر به او گفت : چيزى به تو بدهم براى خوراك و لباس استفاده كنى . گفت : لباس و كفش‌هايم نو است و چهار درهم هم دارم و قدرى هم نزد ديگران دارم ، كجا اينها تمام مىشود . آنگاه شتران را به صاحبانش برگرداند و رفت و ديگر كس از او اثرى نديد .
37832 - علقمة بن مرثد حضرى مىگويد : زهد به هشت نفر از تابعين ختم مىشود ، عامر بن عبدالله قيسى ، اويس قرنى ، هرم بن حيان عبدى ، ربيع بن خيثم ثورى ، ابو مسلم خولانى ، اسود بن يزيد ، مسروق بن اجدع ، حسن بن ابو حسن بصرى . اما اويس قرنى ، كسان او خيال كردند كه او ديوانه شده ، لذا در كنار خانه خود خانه‌اى براى او ساختند ، اما يكسال و دوسال مىگذشت و كسى او را نمىديد ، غذايش هسته‌هائى بود كه جمع مىكرد و براى افطارش مىفروخت . هنگامى كه عمر بن خطاب به خلافت رسيد . در موسم حج از اهل يمن سراغ او را گرفت . يك نفر گفت : من عموى اويس هستم . پرسيد : از اهل قرن هستى ؟ گفت بله ، پرسيد : اويس را مىشناسى ؟ گفت بله . ولى تو كجا و او كجا ، بخدا قسم در ميان ما كسى از او پست‌تر و ديوانه‌تر نيست ، عمر گريه كرد و گفت : تو پست و ديوانه‌اى نه او ، شنيدم رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم فرمود : بيش از افراد قبائل مضر و ربيعه به شفاعت او وارد بهشت خواهند شد .
* * سليقه‌ها و روش‌هاى عمر در كلام و معامله و حكم ! !

956

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 956
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست