إسم الكتاب : الفاروق ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 1422)

شما ضررى ندارد . يك نفر است و قدرتى ندارد . آنها هم نصيحت بشير را قبول كرده و دست از سعد برداشتند . سعد بن عباده بر مخالفت خود باقى بود و هرگز در اجتماعات و نماز جماعت آنها حاضر نشد تا آنكه ابوبكر مرد .
- كنز العمال ج 5 ص 627 14107 - زبير بن منذر از ابي اسيد ساعدى روايت مىكند : ابوبكر بدنبال سعد بن عبادة فرستاد تا مانند همه مردم بيعت كند ، سعد بن عبادة در جواب گفت بخدا قسم هرگز با شما بيعت نخواهم كرد تا آنچه تير در تركش دارم بطرف شما بيندازم . بشير بن سعد به ابوبكر گفت : سعد لج كرده و قطعا بيعت نخواهد كرد و حاضر است كشته شود . و بيعت نكند و او كشته نخواهد شد مگر آنكه تمام فرزندان و فاميل او و تمام قبائل اوس و خزرج كشته شوند ، پس بهتر اين است كه به او كارى نداشته باشيد زيرا خلافت به نفع شما تمام شده و مخالفت او هيچ ضررى براى شما نخواهد داشت . ابوبكر حرف بشير بن سعد را پذيرفت و سعد بن عبادة را رها كرد . اما عمر وقتى به خلافت رسيد ، روزى سعد را در راه ديد ، به او گفت ، هان سعد ، سعد هم گفت هان عمر ، عمر گفت : آيا هنوز هم سر حرفت باقى هستى ؟ گفت بله خوب كار خلافت فعلا به نفع تو تمام شده ولى بخدا قسم رفيقت ( ابوبكر ) از تو بهتر بود ، بخدا قسم من هيچ دوست ندارم همسايه تو باشم ، و در شهرى كه تو هستى زندگى كنم . عمر گفت هر كس همسايه‌اش را دوست ندارد برود ، سعد گفت : اتفاقا من هم بدون فوت وقت از اينجا خواهم رفت ، جائى كه بهتر از تو باشند . و پس از مدت كوتاهى به شام مهاجرت كرد و در حوران از دنيا رفت ( كشته شد ) .
سنىها ادعا مىكنند كه سعد بن عباده در سقيفه تسليم شد ! !
- البداية والنهايه ج 5 ص 268 حميد بن عبدالرحمان مىگويد : پس از آنكه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم از دنيا رحلت فرمود ، ابوبكر آمد و روپوش را كنار زد و حضرت را بوسيد و گفت : پدر و مادرم بفدايت كه مرگ و زندگى با سعادت و پاكى داشتى . سپس گفت : به خداى كعبه قسم كه محمد ( صلى الله عليه وآله ) مرد . . . سپس ابوبكر و عمر دوان دوان خود را به سقيفه كه انصار در آنجا اجتماع كرده بودند ، رساندند . ابوبكر آنچه مىتوانست در مدح انصار گفت و اين روايت را ذكر كرد كه رسول

909