إسم الكتاب : الفاروق ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 1422)
هم بگوئيد ، ام الفضل گفت : يا رسول الله ، عباس را بگوئيم ؟ فرمود : او را هم بگوئيد . هنگامى كه همه جمعشدند ، حضرت سرش را بلند كرد ، ولى على ( عليه السلام ) را نديد . هيچ چيزنفرمود و سكوت كرد . عمر كه وضعيت را چنين ديد ، گفت : برويم ( گويا با ما كارى ندارد ) بلال اذان گفت ، حضرت فرمود : به ابوبكر بگوئيد با مردم نماز بخواند . عائشه گفت : ابوبكر محجوب و دلرحم است ، وقتى ترا مردم نبينند ، خواهند گريست ، به عمربگو با مردم نماز بخواند . ابوبكر با مردم نماز خواند ، پس از آنكه حضرت قدرى احساس سبكى كرد ، به كمكدو نفر به مسجد آمد ، مردم با گفتن سبحان الله ابوبكر را متوجه قضيه كردند ، ابوبكر عقب رفت ، حضرت اشاره فرمود در جاى خود بماند ، آنگاه حضرت نشست و ابوبكر در طرف راست حضرت ايستاد . و به حضرت اقتدا كرد و مردم به ابوبكر . ابن عباس مىگويد : پيامبر صلى الله عليه وسلم قراءت را از همانجا كه ابوبكرقطع كرده بود ، ادامه داد . و حضرت در همان بيمارى از دنيا رحلت فرمود . . . آيا غضب پيابمر صلى الله عليه وسلم بخاطر آن بود كه عمر در جاى او ايستاده بود ، يا ابوبكر ؟ ! ! - سنن ابى داود ج 2 ص 404 4661 - احمد بن صالح . . . از عبدالله بن زمعه روايت مىكند : هنگامى رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم صداى عمر شنيد ، سرش را از اطاق بيرون كرد و فرمود : نه ، نه ، نه ، ابن ابى قحافه ( ابوبكر ) با مردم نماز بخواند . حضرت بشدت عصبانى بود . ( حال معلوم نيست راوى واقعا حقيقت را نقل كرده يا نه ، وعصبانيت حضرت بخاطر آن بود كه عمر با مردم نماز مىخواند يا ابوبكر . زيرا معروف است كه ابوبكر درجاى پيامبر صلى الله عليه وآله ايستاد و با مردم نماز خواند . لذا احتمال آنكه غضب پيامبر صلى الله عليه وآله بخاطر نماز ابوبكر باشد ، بيشتر است . - كنز العمال ج 12 ص 510