ابو موسى . . . از عطاء خراسانى روايت مىكند : دختر ثابت بن قيس بن شماس مىگويد : هنگامى كه خداوند متعال اين آيه را نازل فرمود ( يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى ) پدرم ثابت در خانه را بروى خود بست و خانهنشين شد . رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) مدتى از او بىخبر بود ، بدنبال او فرستاد ، و قضيه را پرسيد ، عرض كرد : من صداى بلندى دارم ، مىترسم در حضور شما حرف بزنم و صدايم از شما بلندتر شود ، آنگاه اعمالم بسوزد و از بين برود . حضرت به او فرمود : نه ، تو از آن افراد نيستى ، بلكه تو سعادتمند زندگى كرده و سعادتمند خواهى مرد . - سير اعلام النبلاء ج 1 ص 310 ايوب از عكرمه روايت مىكند : هنگامى كه آيه ( لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى ) ( حجرات ، آيه : 2 ) نازل شد ، ثابت بن قيس گفت : من صدايم از صداى آن حضرت بلندتر است ، پس از اهل آتش خواهم بود . لذا در خانه بروى خود بست و خانهنشين شد . رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم مدتى از او بىخبر بود ، علت خانه نشينىاش را جويا شد ، و فرمود : او اهل بهشت خواهد بود . در جنگ يمامه كه مردم همه فرار كردند ، ثابت گفت : أف بر اين مردم و آنچه مىپرستند ، أف بر اين مردم و آنچه مىكنند . اى گروه انصار ، راه مرا باز كنيد تا ساعتى در گرماى جنگ جولان كنم ، شخصى در گوشهاى ايستاده بود ، او را كشت و خودش هم كشته شد . ( در اين چند روايت فوق تقواى يك شخصى عادى را ملاحظه كنيد كه چگونه مىترسد و بخود مىلرزد كه مبادا صدايش از صداى پيامبر صلى الله عليه وآله بلندتر شود . اما ابوبكر و عمر چطور ؟ در حضور آن حضرت بر سر مطلبى با يكديگر دعوا كرده ، صدايشان را بلند مىكنند چنانكه عربده مىكشند ، آنهم در كارى كه به آنان مربوط نيست . آيه قرآن در مذمتشان نازل مىشود ، اما چگونه يكباره تمامى اين افعال ناشايست تبديل به فضيلت براى اين دو مىگردد ؟ ! ! ) اعتراف سنىهاى به اينكه عمر و ابوبكر در حضور پيامبر صلى الله عليه وآله صداى خود را بلند كردند ، و خود را بر آن حضرت مقدم نمودند ! ! - بخارى ج 6 ص 46