اما حفصه فورا آن خبر را به عائشه رسانيد و از اول تا به آخر را تعريف كرد و دو مژده به او داد : مژده اول آنكه حضرت ماريه را بر خودش حرام كرد . و مژده دوم آنكه فرمود : به عائشه بگو : اول پدر تو به خلافت مىرسد ، پس از او پدر من . اين خبر را پنهان كن و به كسى نگو ، اينجا بود كه اين آيه نازل شد : ( يا ايها النبى لم تحرم . . . ) تا ( غفور رحيم ) چرا بايد بشارت به خلافت سرى و پنهانى باشد ؟ ! ! طبرانى و ابن مردويه از ابن عباس روايت مىكند : حفصه وارد خانه خود شده ديد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم در حال نزديكى با ماريه ( قبطيه ) است . حضرت به او فرمود : از اين قضيه چيزى پيش عائشه نگو تا مژدهاى بتو بدهم ، پدرت ( عمر ) بعد از ابوبكر به خلافت خواهد رسيد . حفصه هم قضيه را براى عائشه گفت : عائشه هم از حضرت پرسيد : از كجا دانستى كه پدران ما به خلافت خواهند رسيد ؟ فرمود : خداوند عليم و خبير به من اطلاع داد . عائشه گفت : من ديگر بروى تو نگاه نخواهم كرد تا ماريه را بر خود حرام كنى ، حضرت هم او را بر خود حرام كرد كه اين آيه نازل شد ( يا ايها النبى لم تحرم . . . ) ابن عدى و ابن عساكر از عائشه روايت مىكند : آيه شريفه ( و اذ اسر النبى الى بعض ازواجه حديثا ) درباره سرى نازل شد كه پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم به بعضى از زنانش فرمود : سر اين بود كه ابوبكر بعد از من خليفه من خواهد بود . ابن ابى حاتم از مجاهد درباره آيه شريفه ( عرف بعضه و اعرض عن بعض ) روايت مىكند : رسول خدا ( صلى الله عليه وآله ) قضيه ماريه براى آن زن ( همسرش تعريف كرد ولى مطلب ديگر را نگفت ، ( مطلب اين بود كه پدر تو و پدر او ( ابوبكر و عمر ) بعد از من به خلافت خواهند رسيد . ) از ترس آنكه مبادا اين سر فاش شود . ابن مردويه از على بن ابى طالب ( عليه السلام ) روايت مىكند : شخص كريم و بزرگوار به شدت مؤاخذه نمىكند ( مته به خشخاش نمىگذارد ) زيرا خداوند مىفرمايد : او را به بعضى از كارهايش مؤاخذه كرد و از بعضى ديگر اغماض نمود . ( يعنى اينكه گناه عائشه و حفصه بيش از اين بود اما حضرت فقط براى بعضى از آنها آندو را مؤاخذه نمود و سرزنش كرد . بيهقى در شعب الايمان از عطاء خراسانى نظير مطلب فوق را روايت كرده است .