ابو الحسن علي بن محمد بن يوسف الرفاء البغدادي . . . از فقهاء اهل مدينه روايت مىكند : ابوبكر در اختلاف عمر با مادر بزرگ پسرش ، عاصم ، به نفع مادر بزرگ عاصم حكم كرده و حق حضانت عاصم را به مادر و مادربزرگش داد . ابو احمد مهرجانى . . . از قاسم بن محمد روايت مىكند : عمر از انصار زنى گرفت كه برايش عاصم را بدنيا آورد . سپس عمر از آن زن جدا شد . روزى عمر سواره به طرف مسجد قباء مىرفت كه ديد پسرش عاصم كنار مسجد بازى مىكند ، او را گرفت و جلوى خود سوار كرد . مادر بزرگ ( مادر مادر ) او خبردار شد و با او مشاجره كرد و بالاخره كار به نزد ابوبكر كشيد . عمر مىگفت پسرم و آن زن هم مىگفت پسرم . ابوبكر به عمر گفت : آنها را رها كن . عمر هم قبول كرد . ابو عبدالرحمان السلمى . . . . از مسروق روايت مىكند : عمر همسرش ، ام عاصم ، را طلاق داد و فرزندش ، عاصم ، نزد مادر بزرگش ( مادر مادرش ) زندگى مىكرد ، آن زن از عمر بن ابوبكر شكايت كرد . ابوبكر گفت : بچه بايد با مادر بزرگش باشد و نفقه او را هم عمر بايد بپردازد . خواستگارى عمر ، از فاطمه ( ع ) دختر پيامبر ( ص ) و جواب حضرت به او - سنن نسائى ج 6 ص 62 حسين بن حريث . . . از بريدة از پدرش روايت مىكند : ابوبكر و عمر از فاطمه ( ع ) خواستگارى كردند پيامبر ( ص ) فرمودند كه فاطمة ( ع ) كوچك است . اما وقتى على ( ع ) از او خواستگارى كرد حضرت پذيرفت و ازدواج صورت گرفت . - اسد الغابة ج 1 ص 386 ( حجر ) بن العنبس يا قيس بن ابو العنبس كوفى كه مىگويند كنيه او ابا السكن بود ( در زمان جاهليت خون خورد و به پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم ايمان آورد در حاليكه حضرت را هم نديد . از على بن ابي طالب ( ع ) و وائل بن حجر روايت دارد ، و در جنگ جمل و صفين در ركاب حضرت علي ( ع ) حاضر بوده و موسى بن قيس حضرمى از او روايت مىكند ( روايت مىكند كه ابوبكر و عمر فاطمه را از پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم خواستگارى كرد ، ولى حضرت به علي ( ع ) فرمودند كه فاطمه از آن توست .