هفتصد گناه او بخشيده مىشود تا برگردد . سپس ابوبكر به اسامه گفت : اگر اجازه بدهى عمر نزد من بماند . او هم اجازه داد ، آنگاه ابوبكر سپاه را متوقف كرد و گفت : ده چيز را از من به خاطر بسپريد : خيانت و حيله نكنيد ، غنائم را ندزديد ، كسى را مثله نكنيد ، زنان و كودكان و پيران را نكشيد ، درختان را قطع نكنيد ، آتش نزنيد ، گاو و گوسفند و شتران را جز براى غذا ذبح نكنيد . بزودى به كسانى بر مىخوريد كه در كليساها به عبادت مشغولند ، آنها را رها كرده و كارى به ايشان نداشته باشيد ، با اقوامى برخورد مىكنيد كه غذاهاى رنگارنگ برايتان مىآورند ، هر چه مىخوريد ، نام خدا را بر زبان جارى سازيد . و به افراد ديگرى بر مىخوريد كه موهاى سر خود را از فرق باز گرد و بر شانه ريختهاند ، با تازيانه آنها را بزنيد ، خداوند شما را از نيزه و طاعون حفظ كند . جاحظ ادعا مىكند : عمر فقط اعتراض معترضين را به رسول خدا صلى الله عليه وآله رسانيد ، خودش هيچ اعتراضى نداشت ! ! - العثمانيه ص 146 رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم زيد بن اسامه را در جنگ مؤته فرمانده سپاه نمود و جعفر بن ابى طالب را تحت امر او قرار داد ، سپس فرزند او اسامة بن زيد را فرمانده بزرگان و انصار و مهاجرين من جمله عمر بن خطاب و سعيد بن زيد و ابو عبيده جراح و سعد بن ابى وقاص نمود . تا آنجا كه همه زبان به اعتراض گشودند ، كه عياش بن ابى ربيعه بيش از هم شكايت داشت : كه بچهاى را فرمانده ما كردهاند . عمر عصبانى شد و اعتراض آنها رد كرد و نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم رفت و قضيه را براى آن حضرت تعريف كرد . پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) با همان حال بيمارى به منبر رفته و فرمود : همچنانكه الآن به فرماندهى اسامه اعتراض داريد ، به فرماندهى پدرش زيد هم اعتراض داشتيد . بخدا قسم اگر الآن هم بود ، باز هم لياقت فرماندهى را داشت ، چنانكه پسرش هم اين لياقت را دارد ، او و پسرش هر دو از محبوبترين مردم در نزد من هستند ، زيد محبوب و پدر محبوب است . ( فهو الحب و ابو الحب ) بخاطر همين اسامه در مدينه معروف به ، اسامة الحب بود . عمر سهم اسامه را بيش از سهم فرزند خودش عبدالله قرار داد . عبدالله اعتراض كرد كه چرا او را بر من ترجيح مىدهى ؟ ما هر دو مساوى هستيم ، عمر