responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 545


- سنن بيهقى ج 6 ص 64 ابو زكريا بن ابى اسحاق و ابوبكر بن حسن . . . . . . از جابر بن عبدالله روايت مىكند : پدرم در جنگ احد به شهادت رسيد ، بدهى زيادى داشت و طلبكاران هم بشدت فشار مىآوردند . نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم رفته ، عرض كردم : از آنها بخواه ميوه باغ ما را بجاى طلبشان بردارند و پدرم را حلال كنند . اما آنها نپذيرفتند رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم باغ را به آنها نداد ، اما فرمود : فردا پيش شما خواهم آمد ، صبح كه شد ، تشريف آورد و دور درخت نخل طواف كرد و دعا كرد ميوه آن بركت پيدا كند ، همين طور هم شد ، آنقدر آن نخل خرما داد كه تمام بدهىهاى پدرم را دادم و مقدارى هم براى خودمان باقى ماند . نزد حضرت رفته قضيه را تعريف كردم ، حضرت رو به عمر كرد و فرمود : عمر ، خوب بشنو ! ! عمر گفت ، آيا ما نمىدانيم شما رسول الله هستيد ؟ ! بخدا تو رسول خدائى ، ( اينكه حضرت به عمر مىفرمايد خوب بشنو ، اشاره به اينست كه عمر درباره آن حضرت ترديدهائى داشت ) ابن ماجه مىگويد : عمر آنجا حاضر نبود ، به جابر فرمود : برو ، به او خبر ده ! !
- سنن ابن ماجه ج 2 ص 813 2434 - عبدالرحمان بن ابراهيم دمشقى . . . . . از جابر بن عبدالله روايت مىكند : پدرم از دنيا رفت در حاليكه سى ، وسه ( پيمانه ) به يك يهودى بدهكار بود . از او مهلت خواستم ، نداد . نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم رفتم تا از حضرت بخواهم نزد يهودى شفاعت كند ، حضرت هم نزد او رفت و از او خواست تا ميوه نخل را جاى طلبش بپذيرد . قبول نكرد ، از او خواست مهلت دهد ، باز هم قبول نكرد . حضرت ، كنار آن نخل رفت و قدرى راه رفت سپس به جابر فرمود : ميوه‌هايش را بچين كه كفاف طلب او را خواهد داد ، پس از آنكه حضرت برگشت ، جابر شروع به چيدن ميوه‌هاى نخل كرد ، آنقدر چيد كه هم سى پيمانه طلبكار يهودى را داد و هم دوازده پيمانه براى خودش باقى ماند ، رفت به رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم خبر دهد ، حضرت تشريف نداشت ، پس از آنكه بازگشت قضيه را براى حضرت تعريف كرد ، حضرت فرمود : برو و به عمر بن خطاب هم بگو . عمر پس از آنكه مطلب را شنيد ، گفت : هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم كنار درخت رفت ، دانستم كه خدا آن درخت را بركت

545

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 545
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست