responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 436


بروند ، در حاليكه آنها اقدام به پرتاب سنگ و تير كرده بودند ، سپس حضرت عمر بن خطاب را خواسته تا او را بسوى مردم مكه براى رساندن پيام روانه كند ، اما عمر گفت : يا رسول الله من در مكه كسى را از قبيله خودم ندارم تا در مقابل قريشيها از من حمايت كند در حاليكه قريشيها از عداوت من با خودشان بخوبى مطلع هستند ، وليكن من شخص بهترى از خود سراغ دارم كه نزد قريشيها هم محترم است و او عثمان بن عفان است ، آنگاه حضرت او راخواسته و نزد ابو سفيان و اشراف قريش فرستاد كه به آنها بگويد او براى جنگ نيامده بلكه فقط مىخواهد خانه خدا را زيارت كند ، عثمان هم براى رساندن پيغام رفت . . .
يا رسول الله نمىتوانم ، مىترسم ، زيرا قوم و قبيله‌اى در مكه ندارم تا حمايتم كند ! !
- كنز العمال ج 1 ص 331 1532 - اياس بن سلمة از پدرش روايت مىكند كه قريش شخصى را بنام خارجة بن كرز فرستاده تا از وضعيف مسلمانان اطلاعى بدست آورد ، او هم رفت و برگشت در حاليكه بشدت از مسلمانان تعريف مىكرد ، به او گفتند تو شخصى هستى اعرابى ( بيابان نشين ) كه صداى اسلحه آنها دلت را برده و نفهميدى چه گفتى و چه شنيدى . سپس عروة بن مسعود را فرستاد و او خطاب به حضرت محمد ( ص ) عرض كرد اين چه حرفهائيست كه مىزنى و مردم را به خدا مىخوانى ، اوباش مردم را چه آنهائى را كه مىشناسى و چه نمىشناسى ، بدور خود جمع كرده تا ارحام و فاميلها را از يكديگر بريده و حرمت آنها را از بين برده و حزن و مال آنها را مباح گردانى . حضرت فرمد : من نيامده‌ام مگر براى آنكه ارحام و فاميلها را بهم برسانم و خدا دين و زندگى براى آنها فرستاده بهتر از دين زندگى خودشان . عروة بن مسعود هم برگشت در حاليكه ثناگوى مسلمين بود ، لذا قريشىها هم از شدت بغض و كينه ، نسبت به اسراى مسلمين سخت گرفته و شكنجه‌هاى خود را بيشتر و شديدتر كردند ، حضرت رسول صلى الله عليه ( واله ) وسلم ، عمر را خواسته و به او فرمود : آيا حاضرى پيغامى از من براى برادرانتان كه در دست مشركين اسيرند ببرى ، عمر گفت : نه ، يا رسول الله ، زيرا كسى از قبيله و عشيره من ( بنى عدى ) در مكه نيست تا در برابر مشركين از من حمايت كند و من از جانم مىترسم ، و قريشىها هم نيز از بغض و عداوت من نسبت به خودشان كاملا اطلاع دارند ، ولى من شخصى بهتر از خود را سراغ دارم كه نزد قريشىها هم عزيز و محترم است ، آنگاه عثمان را فرستاد .

436

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 436
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست