خواهم شد . عبدالله بن سائب گفت : ولى من ترا نگه خواهم داشت ، زيرا كه درباره تو و قبيلهات حرف زياد است . عمر از اين حرف خوشش آمد . و در سند ديگر روايت مىكند حارث بن حاطب گفت : من و تو هم يا امير المؤمنين ( صحيح النسب ) از مسجد خارج خواهيم شد ، عمر در جوابش گفت : اگر چنين چيزى بگوئى شخصى كه ترا مىشناسد نمىگذارد كه خارج شوى ، سر جايت بنشين اى حارث . ابن عباس قضيه تلخ و كوبندهاى را بياد عمر مىآورد - الدر المنثور ج 4 ص 309 زبير بن بكار ، در موفقيات از ابن عباس نقل مىكند كه از عمر بن خطاب پرسيدم كه نزول آيه شريفه ( يا ايها الذين آمنوا لا تسالوا عن اشياء ان تبد لكم تسؤكم ) چه بوده است ؟ گفت : عدهاى از مهاجرين در اصل و نسبشان شبهاتى بود ، روزى به يكديگر گفتند كه دوست داشتيم آيهاى در قرآن نازل مىشد و نسب ما را روشن مىكرد ، خدا هم آيه فوق را نازل فرمود . سپس عمر گفت : صاحب شما يعنى على بن ابي طالب اگر به خلافت و ولايت مىرسيد زاهد مىشود و ليكن من مىترسم كه عجب و غرور او ( على عليه السلام ) آنرا از بين ببرد . ابن عباس مىگويد به او گفتم : كه صاحب ما كسى است كه ( خودت هم مىدانى ) بخدا قسم هرگز در ثبات قدم و دفاع از حق و اسلام تغيير و عدولى در او بوجود نيامده و هرگز رسول الله صلى الله عليه ( وآله ) وسلم را خشمگين نساخته . . . عمر گفت : اى پسر عباس هر كس گمان كند كه مىتواند شما ( بنىهاشم ) را شناخته و در درياهاى شما فرو رفته و تا اعماق آنها غواصى كند ، قطعا اشتباه مىكند ( كنايه از اينكه شما بنىهاشم بقدرى عميق و بزرگ هستيد كه هيچكس نمىتواند در درياى معرفت شما غوطهور شود ) - كنز العمال ج 13 ص 454 37177 - ابن عباس مىگويد : از عمر بن خطاب درباره آيه شريفه ( يا ايها الذين آمنوا لا تسألوا عن اشياء ان تبد لكم تسؤكم ) پرسيدم ، عمر گفت : تعدادى از مهاجرين مشكلاتى در نسبهاى خود داشتند ، لذا مىگفتند كاش آيهاى نازل مىشد و نسب ما را معلوم مىكرد كه اين آيه نازل شد . سپس عمر گفت : دوست شما يعنى علي بن ابي طالب عليه السلام اگر به خلافت مىرسيد با زهد و تقوا خلافت مىكرد ، اما من ترسيدم كه به خود مغرور شود ( لذا نگذاشتم به خلافت برسد )