اى خدا من ايمان به گفتههاى اين پيامبر دارم عمر به او گفت : اينجا و اين كارها ؟ ( يعنى در حرم شعر مىگوئى ؟ ) رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم به او فرمود : مگر نمىشنوى يا نمىفهمى كه چه مىگويد : سپس به عبدالله فرمود : بجاى اين اشعار اين جملات را بگو : لا اله الا الله وحده نصر عبده وأعز جنده وهزم الاحزاب وحده و الموافقات ج 1 ص 202 پيروان عمر مىگويند : هرگونه شعرى حتى اشعار اسلامى ، باطل است و عمر باطل را دوست ندارد ! ! - اسد الغابة ج 1 ص 85 . . . احنف بن قيس . . . از اسود بن سريع روايت مىكند : نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم رفته و عرض كردم : يا رسول الله من اشعارى در مدح خدا و شما سرودهام ، حضرت فرمود : بخوان ببينم ، شروع كردم به خواندن ، كه ناگاه شخص سياه چردهاى ( سبزه تند كه به سياهى مىزند ) آمد و اجازه ورود خواست ، حضرت به من فرمود : س س ( يعنى ساكت شو ) گفتم : يا رسول الله مگر اين شخص كيست كه مرا بخاطر او ساكت مىكنى ؟ فرمود : عمر است ، او شخصى است كه باطل را دوست ندارد . ( يعنى اينكه رسول خدا مشغول گوش دادن به باطل بود ! ! و يعنى اينكه عمر از رسول خدا بهتر و باتقواتر بود ! ! ) - كنز العمال ج 3 ص 847 8924 - اسود بن سريع مىگويد : نزد رسول خدا رفته و عرض كردم : يا رسول الله اشعارى در مدح خدا و شما سرودهام ، فرمود خداى تو مدح را دوست دارد ، بخوان ، اما آنچه را كه در مدح من گفتهاى ، نخوان . شروع كردم به خواندن در آن ميان شخصى اجازه ورود خواست ( شخصى قد بلند ، كچل ، سبزه تند ( سياه چرده ) چپ دست و راست دست ) رسول خدا صلى الله عليه وآله فورا مرا ساكت كرد راوى مىگويد : گربه را چگونه با پيش ، پيش كردن فرارى مىدهند ، حضرت با پيش پيش كردن مرا ساكت كرد . آن مرد وارد شد و مدتى با حضرت صحبت كرد و