بخاطر دوست داشتن عمر زيادى را اصل قرار داده و ترسيده كلام پيامبر را در مورد عمر نقل كند - ميزان الاعتدال ج 3 ص 381 6855 - قاسم بن يزيد . . . از ابن عباس روايت مىكند : شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم كه مىفرمود : حق بعد از من با عمر است هر جا كه باشد . و حميدى هم با تغييراتى . . . از ابن عباس از برادرش فضل روايت مىكند : رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم در حاليكه بشدت درد داشت و سرش را با دستمال بسته بود ، نزد من آمد و دست مرا گرفت و من نيز دست ايشان را گرفتم تا روى منبر نشست ، سپس فرمود : مردم را به مسجد بخوان ، مردم جمع شدند ، حضرت فرمود : خدا را شكر مىكنم بدانيد كه بزودى از ميان شما خواهم رفت ، اگر به پشت كسى زدهام بيايد و بر پشت من بزند ، اگر كسى را دشنام دادهام بيايد دشنام دهد و اگر مالى از كسى گرفتهام بيايد بگيرد . كسى نگويد كه از كينه و دشمنى رسول خدا ترسيدم . . . تا آنكه از منبر پائين آمد و نماز ظهر را خوانده و دوباره به منبر رفته وهمان فرمايش قبل را تكرار فرمود . مردى برخاست و گفت يا رسول الله بخاطر احتياجى كه داشتم سه درهم از غنائم برداشتهام ، حضرت به فضل فرمود : فضل آنرا پس بگيرد . ديگرى گفت : يا رسول الله من سه درهم از شما طلبكارم ، حضرت فرمود : ما نه تو را تكذيب مىكنيم نه قسم مىدهيم ، فضل سه درهم به او بده . شخص ديگر برخاست و گفت : يا رسول الله من مردى دروغگو و منافق و بسيار پرخواب هستم . حضرت دعا كرد خداوند به او صداقت ده و خواب را از او ببر . ديگرى گفت : من مردى منافق هستم و هر كاى توانستهام انجام دادهام . عمر گفت : خودت را رسوا كردى . حضرت فرمود : اى عمر ! رسوائى دنيا راحتتر از رسوائى آخرت است . خداوند راستى و ايمان روزى او كن و او را به امر خير هدايت فرما . سپس عمر حرفى زد كه رسول الله صلى الله عليه ( وآله ) وسلم خنديد و فرمود : عمر با من است و من با عمر و حق بعد از من با عمر است هرجا كه باشد . مؤلف مىگويد : من خوف آن دارم كه در اين روايت دروغهائى مختلفى باشد كه يك جا جمعآورى شده است .