حضرت فرمود : آيا تو ، هند ، دختر عتبه هستى ؟ گفت : بله مرا عفو كن خداوند تو را عفو نمايد . حضرت فرمود : بايد ديگر زنا نكنى ، هند گفت : آيا زن آزاده ( غير كنيز ) مگر زنا مىكند ! حضرت فرمود و نبايد فرزندان خود را بكشيد ، گفت : ما آنها را بزرگ كرديم و شما در جنگ بدر آنها را كشتيد . اينجا بود كه عمر بشدت شروع به خنده كرد ؟ ! ديگر نبايد مرتكب بهتان و افتراء ( در مورد فحشاء و زنا ) شويد ، هند ، گفت بخدا قسم بهتان كار بدى است و ليكن عفو و گذشت از آن بهتر است . حضرت فرمود : نبايد در كارهاى خوب با من مخالفت كرده و نافرمانى كنيد ، هند ، گفت : ما در مجلسى كه معصيت تو شده و با شما مخالفت شود ، شركت نخواهيم كرد . آنگاه حضرت به عمر دستور داد كه از آنها بيعت بگيرد و براى آنها استغفار كرد ، و از خدا طلب آمرزش نمود . حضرت هنگام بيعت با زنان با آنها دست نمىداد ، و هرگز حضرت غير از حلال و محرم خود ، زنى را لمس نكرد . وسيرة ابن كثير ج 3 ص 603 والبداية والنهاية ج 4 ص 365 عمر ، ريشش را با حنا و رنگ سياه رنگ مىكرد - صحيح مسلم ج 7 ص 84 ابوبكر بن ابى شيبه و ابن نمير و عمر و ناقد . . . از ابن سيرين روايت مىكنند : از انس بن مالك پرسيدند : آيا رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم محاسنش را خضاب مىكردند ؟ جواب داد : حضرت هيچگاه پيرى به خود نديد و نمىگذاشت محاسنش بلند شود و هميشه آنرا كوتاه نگه مىداشت . ولى ابوبكر و عمر با حناء و رنگ سياه ريش خود را خضاب مىكردند . واسد الغابة ج 3 ص 582 - مجمع الزوائد ج 5 ص 283 ابوبكر و عمر ريش خود را با حنا و رنگ سياه خضاب مىكردند . - مجمع الزوائد ج 5 ص 289 همسر عمر به او پيشنهاد كرد كه ريشش را رنگ كند ، عمر جواب داد : آيا مىخواهى نور خدا را خاموش كنى ؟ !