responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1360


- الدر المنثور ج 6 ص 74 بيهقى از عروه روايت مىكند : هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم در حديبيه فرود آمد ، كفار قريش بشدت ترسيده و مضطرب شدند . حضرت بسيار مايل بودند شخصى را نزد آنها فرستاده تا پيامى ببرد ، لذا عمر بن خطاب را خواست و او را مأمور اين كار كرد ، عمر گفت : يا رسول الله ، من در ميان كفار امنيت ندارم و كسى هم از قبيله من آنجا نيست تا از من حمايت كند . شما عثمان بن عفان را بفرست ، اهل و عشيره او آنجا هستند ، او مىتواند منظور شما را عملى سازد . حضرت هم عثمان را فرستاد تا اين پيغام را برساند : ما براى جنگ نيامده‌ايم ، بلكه مىخواهيم حج عمره بجا آوريم . سپس به عثمان دستور داد مردم را به اسلام دعوت كرده و به مردان وزنان مسلمان بشارت فتح و پيروزى دهد و به آنها بگويد كه بزودى خداوند دين خود را يارى كرده و اسلام همه جا را خواهد گرفت و ديگر لازم نيست اسلام خود را پنهان كنند . عثمان هم پيغام را به كفار و مشركين قريش رسانيد ، اما آنها او را گروگان گرفتند . رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم از مسلمانان خواست بيعت خود را تكرار كنند ، مردم هم در زير درخت با آن حضرت بيعت كردند ، مشركين كه چنين ديدند ، ترس در دلشان افتاد و تمام كسانى را كه از مسلمانان گروگان گرفته بودند ، آزاد كرده و حاضر به صلح شدند .
ابوبكر و عمر دو تن از سربازان سپاه اسامه ! !
- كنز العمال ج 10 ص 570 30264 - عروه مىگويد : رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) قبل از وفات سپاهى را كه عمر و ابوبكر هم در آن بودند به فرماندهى اسامة بن زيد تجهيز نمود . مردم از اينكه آن حضرت جوانى را فرمانده آنان كرده بود ( اسامه در آنروز هجده يا نوزده سال داشت ) ناراحت بوده و اعتراض مىكردند ( البته ممكن افرادى مثل ابوبكر و عمر مردم را تحريك مىكردند كه اعتراض كنند ) . رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم خطبه خوانده و فرمود : عده‌اى از شما طعنه مىزنيد و اعتراض مىكنيد كه چرا اسامه را فرمانده كرده‌ام ، شما آنزمان كه پدرش ( زيد بن حارثه ) را هم فرمانده كردم ، اعتراض داشتيد ، در حاليكه به خدا قسم اگر الآن هم زنده بود ، براى فرماندهى صلاحيت داشت . او از محبوبترين مردم نزد من بود ، همچنانكه الآن پسرش چنين است . من اميدوارم كه از صالحين شما باشد ، لذا به شما وصيت مىكنم ، با او به نيكى رفتار كنيد .
چرا عمر از رياست ابن العاص بر خودش ناراحت بود

1360

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1360
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست