responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1357


تيغ بگذرانيم . يا آنكه به طرف مكه حركت كرده و با آنها بجنگيم . . . . . . ( روايت طولانى است تا آنجا كه بالاخره بين آن حضرت و اهل مكه صلح مىشود ) عمر بن خطاب مىگويد : پس از آنكه صلح شد و قرار شد ما آن سال به مكه نرفته و برگرديم : هرگز آن گونه در نبوت آن حضرت شك نكرده بودم ، نزد او رفتم و گفتم : ايا مگر تو پيامبر خدا نيستى ؟ فرمود : بله . گفتم مگر ما بر حق نيستيم و آنها بر باطل ؟ فرمود : بله ، گفتم : پس چرا بخاطر دينمان در مقابل آنان تن به ذلت دادى ؟ فرمود : من رسول الله‌ام و هرگز معصيت خدا نمىكنم و خدا ياور من است . گفتم : مگر نگفتى كه به مكه رفته و حج انجام مىدهيم ؟ فرمود : بله اما آيا گفتم امسال ؟ گفتم نه . فرمود : تو به مكه خواهى رفت و حج انجام خواهى داد . عمر مىگويد : از آنجا نزد ابوبكر رفتم و همان حرفها را زدم ، ابوبكر هم همان جوابها را به من داد . گفت او بر حق است و از او دست برمدار . ولى باز من دست بردار نبودم و دائما مرتكب اعمالى مىشدم . پس از آنكه صلحنامه امضاء شد و قرار شد برگرديم . حضرت دستور فرمود : شترهايتان را قربانى كنيد و سر بتراشيد و از احرام بيرون ئيد ، هيچ‌كس توجهى نكرد ، حضرت سه بار دستور خود را تكرار كرد ، كسى اعتنائى نكرد . حضرت نزد ام سلمه رفت و قضيه بى اعتنائى مردم را تعريف كرد ، ام سلمه گفت : اگر دوست دارى اين كار انجام شود ، خودت برو و قربانى كن و سر بتراش با كسى هم چيزى مگو ، حضرت هم همين كار را كرد ، كه يكباره مردم برخاستند و شتران خود را قربانى كرده و سر تراشيدند ، بطورى كه هجوم آوردند كه نزديك بود بعضىها زير دست و پا از بين بروند . . . . . . ( شك در نبوت موجب كفر است ، عمر بن اعتراف خودش شك كرد و اعتراض كرد و مخالفت كرد ، لذا بايد دوباره مسلمان مىشد ، حال كى و كجا دوباره اسلام آورد . . . ؟ ! !
عقده عمر از بيعت حديبيه ! !
- الدر المنثور ج 6 ص 73 بخارى و ابن مردويه از طارق بن عبدالرحمان روايت مىكنند : به حج مىرفتم ، ديدم گروهى نماز مىخوانند ، پرسيد : اين مسجد چيست ؟ گفتند : اين همان درختى است كه در كنار آن بيعت رضوان ( بيعت حديبيه ) انجام شد . قضيه را براى سعيد بن مسيب تعريف كردم ، گفت : پدرم مىگويد : منهم در ميان افرادى بودم كه در زير درخت بيعت كردم . در سال بعد كه به حج رفتيم ، فراموش كرديم كدام درخت بود ، سعيد گفت : اصحاب رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) آنرا نمىشناسند ، ولى شما اعلم از آنها هستيد .

1357

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1357
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست