responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1356


- بخارى ج 5 ص 68 شجاع بن وليد از نضر بن محمد از سخر از نافع روايت مىكند : مردم مىگويند پسر عمر زودتر از پدرش مسلمان شد . ولى اينطور نيست ، بلكه در صلح حديبيه ، عمر عبدالله پسرش را فرستاد تا اسب او را كه نزد فلان انصارى بود بگيرد تا در جنگ از آن استفاده نمايد . در حاليكه در همان موقع مردم در زير درخت مشغول بيعت با رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم بودند ، و عمر خبر نداشت . عبدالله رفت و بيعت كرد . سپس اسب را گرفت و نزد پدرش عمر برد ، كه آماده جنگ شده بود . به او خبر داد كه مردم دارند بيعت مىكنند . عمر هم رفت و بيعت نمود . بهمين خاطر معروف شد كه پسر عمر زودتر از پدرش مسلمان شد .
< فهرس الموضوعات > تلاش منافقانه عمر براى تحريك انصار بر عليه پيامبر صلى الله عليه وآله ! ! !
< / فهرس الموضوعات > تلاش منافقانه عمر براى تحريك انصار بر عليه پيامبر صلى الله عليه وآله ! ! !
- مغازى واحدى ج 2 ص 607 ابن عباس مىگويد : عمر در زمان خلافتش برايم گفت : از زمانى كه مسلمان شدم ، هرگز مانند آنروز ( حديبيه ) ( درباره پيامبر صلى الله عليه وآله ) دچار شك و ترديد نشدم . اگر آنروز كسى را مىيافتم با كمك او بر آن حضرت مىشوريدم . ابو سعيد خدرى مىگويد : عمر گفت : بخدا قسم آنروز چنان دچار شك و ترديد شدم ، كه پيش خود گفتم اگر صد نفر بوديم كه همه رأى و نظر مرا داشتند ، هرگز اجازه نمىداديم صلح سر بگيرد ! ! !
< فهرس الموضوعات > عمر در نبوت پيامبر صلى الله عليه وآله شك كرد و مخالفت كرد و اذيت كرد پس كى و كجا توبه كرد و دوباره مسلمان شد ؟ ! !
< / فهرس الموضوعات > عمر در نبوت پيامبر صلى الله عليه وآله شك كرد و مخالفت كرد و اذيت كرد پس كى و كجا توبه كرد و دوباره مسلمان شد ؟ ! !
- الدر المنثور ج 6 ص 76 عبدالرزاق و احمد و عبد بن حميد و ابو داود و نسائى و ابن جرير و ابن منذر از مسور بن مخرمة و مروان بن حكم روايت مىكند : رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم در صلح حديبيه با هزار و چند صد نفر از مدينه خارج شد تا به ذى الحليفه رسيد ، حضرت قربانى همراه برد ، و محرم به احرام حج شده بود ، جاسوسى از خزاعه از طرف خود به سوى قريش روانه ساخت تا از وضع و اوضاع براى حضرت خبر آورد . حضرت به عسفان كه رسيد ، آن جاسوس نزد حضرت آمد و گف : كعب بن لؤى و عامر بن لؤى عده‌اى سپاه جمع آورى كرد ، و درصددند با شما جنگيده و اجازه ورود به مكه را ندهند ، حضرت فرمود : آيا صلاح مىدانيد به زن و بچه‌هاى آنان حمله كرده و آنان را غارت كنيم ، اگر شكست خوردند و زمين گير شدند ، كه هيچ و گرنه همه را از دم

1356

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1356
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست