responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي    جلد : 1  صفحه : 572


طايفه‌اى چند از سنيان است ، كه از براى خدا الم و راحتى قائلند كه گاهى به تعذيب بندگان متألم مىشود ، چنان كه اين حديث جعلى از ايشان مشهور است كه : وقتى خدا را درد چشم عارض شد عصابه بر آن بست ، ملائكه به ديدنش رفتند از بس كه بر هلاكت قوم نوح گريسته رَمَد بر چشمش عارض شده .
مولوى در ورق آخر كتاب همين مطلب را پرورش داده ، در قصّه سه شاهزاده كه به قلعه ذات الصور رفتند و صورت دختر شاه چين را ديدند و عاشق شدند ، اول برادر بزرگتر رفت در آنجا ، بعد برادر ميانه رفت ، و بعد از زمانى به جهت قصد خودسرى و حسد بر ملك شاه ، تيرى بىخبر از شاه از تركش شاه برون آمد و از آن زخم مرد ، و شاه ماتم او را گرفت ، تير از شاه ، ماتم از شاه ، و ظاهر است كه مراد مولوى از آن قلعه دنياست و آن صور زينتها و زخرفات دنيا است ، مراد از شاه چين پروردگار و همه خلق شاهزاده‌اند ، مخالفت مىكند و مبتلا به اعمال خود مىشوند ، خدا هم ايشان را مبتلا نموده ، و از خود جدا كرده ، محبت دارد بر ايشان ، ماتم مىگيرد و مىگريد ، اينها باز وحدت وجود است [ كه ] مىگويد ، و تجسم حقّ تعالى .
چون به تركش بنگريد آن بىنظير * ديد كم از تركشش يك چوبه تير گفت كو آن تير و از حق بازجست * گفت اندر حلق او آن تير تست عفو كرد آن شاه دريادل ولى * آمده بُد تير او بر مقتلى كشته شد در نوحه او مىگريست * اوست جمله هم كشنده هم وليست ور نباشد هر دو او پس جمله نيست * هم كشنده خلق و هم ماتم كنى است ( 1 ) پنج ورق به آخر كتاب مانده قصه زن جوحى را گفته كه آن زن قاضى را به حيله به خانه آورده و او را در صندوقى پنهان كرد و شوهرش آمد و گفت اين صندوق را مىبرم و مىفروشم ، صندوق را بر دوش حمالى داد ، قاضى در راه به حمال استغاثه كرد كه نائبِ [ من در محكمه ] مرا خريده كه صندوق را سربسته بخرد و نائب آمد


1 - مثنوى ، دفتر ششم ، 4867 .

572

نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي    جلد : 1  صفحه : 572
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست