نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 562
انفاق مىكرد و پسرهايش بعد از فوتش بخل كردند ، در قرآن مجيد ذكر شده و پدرشان وصيت كرده بود كه انفاق كنند و موعظه پدر سودى نكرد ، چون زمين شوره بودند ، مىگويد : چاره آن دل عطاى مبدليست * داد او را قابليّت شرط نيست بلكه شرط قابليت داد اوست * داد لبّ و قابليّت هست پوست ( 1 ) تا آنكه مىگويد : معجزات انبياء هيچ يك از اسباب و قابليّات نبود ، نيست از اسباب تصريف خداست * نيستها را قابليّت از كجاست ( 2 ) شبسترى هم در گلشن راز همين مضمون را مىگويد : چه بود اندر ازل اى مرد نااهل * كه آن باشد محمّد ( صلى الله عليه وآله و سلم ) وين ابوجهل و اين مسئله نفى اسباب و علل است كه اشاعره كه خود را اهل سنت و جماعت مىدانند به آن قائل شدهاند و از اينجا به جبر قائل شدهاند ، اگرچه منكر جبرند به ظاهر مثل مولوى ، اينكه مىگويد : نيستها را قابليّت نيست ، اگرچه اشياء در خارج معدوم و نيست بودند ، در علم خدايى موجود بودند ، چون حق مىدانست كه بعد از وجود خارجى و جعل قوّه اختياريه در ايشان چه چيز را قبول مىكنند ، اسباب همان را به ايشان عطا فرمود ، مردم مطلب را به عكس فهميدهاند جبرى شدهاند ، مىگويند : چون ما را چنين كرد چنين شده ايم ، نه چون چنين بوديد چنين كرد ، عمل به خواهش شما كرد تا جبر لازم نيايد ، ثواب و عقاب قبيح نباشد ، گويا مضمون اين حديث را نشنيدهاند ، خلقهم اللّه كما كانوا لعلمه بما كانوا مضمون اين حديث در كتاب كفر و ايمان اصول كافى مذكور است ، علم خداوند هم علت عمل بنده نمىشود ، علم تابع معلوم است نه عكس ، اين مسائل را در كتب كلاميه و غير اينها از هر كجا كه مناسب بوده علماء ما ذكر كردهاند ، از آن جمله مرحوم علامه در تذكره