نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 552
الى آخر ما قال ، ملاحظه كن كه از كجا به كجا مىزند ، اين بيت اشاره است به مذهب طايفه [ اى ] از صوفيه كه همه مذاهب را حق مىدانند كه الطريق الى اللّه بحسب انفاس الخلائق ، در كعبه و بت خانه سنگ او شد و چوب او شد ، يك جا حجرالأسود ، يك جا بُت هندو شد ، بارى در اثناء نماز كشتى طوفانى شد ، اهل كشتى به فغان آمدند ، دقوقى در اثناء نماز دعا كرد ، كشتى نجات يافت ، بعد از نماز آن جماعت نظر به يكديگر كردند كه : فضولى را كه كرد ؟ همانا امام ما اين فضولى را كرد ؟ او فضولى بوده است از انقباض * كرد بر مختار مطلق اعتراض ( 1 ) همگى از نظر دقوقى غائب شدند سالها در حسرت ايشان اشك مىباريد . سبحان اللّه ! در اول او را ظاهراً ، باطناً مىشناسند ، تمجيدات مىكنند ، به او اقتداء مىكنند ، آخر فضولش مىخوانند و مىروند . بارى اى مريدِ مولوى كه خود را تابع آل محمّد ( صلى الله عليه وآله و سلم ) مىدانى اختيار دارى . در اوراق بعد از قصص و تمثيلاتى چند كه در اثناء آنها همه گريز به شيخ و مرشد مىزند ، در صفحه هفتاد و پنجم اشاره به آن مىكند كه همه كس ديده بصيرت ندارند تا جسم را از جان بشناسند ، مىگويد : تن شناسان زود ما را گم كنند * آب نوشان ترك مشك و خم كنند ( 2 ) تا مىگويد كلماتى به اين مضمون كه عقل و مَلَك چونكه از يك جنسند ، آدم را نورديدند و سجده كردند و نفس و شيطان چون طين و گل ديدند اِبا كردند تا مىگويد : آن دو ديده روشنان بوده از اين * وين دو را ديده نديده غير طين اين بيان اكنون چو خر در يخ بماند * چون نشايد بر جهود انجيل خواند كى توان با شيعه گفتن از عمركى توان بربط زدن در پيش كر ( 3 )