نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 545
الحاصل : اى شيعه اثنى عشرى اين مولوى در صفحه پيش ببين چه كرد ، در مدح نفسِ خود را كشتن بود ، بر خود اشكال كرد و جواب گفت ، از آنجا رسانيد به جايى كه مردم حسد بر انبياء بردند ، تو بر ولىّ زمان خود نبرى ؟ كمك رد مذهب شيعه را كرد كه در زمان به امام معينى قائلند كه از نسل على ( عليه السلام ) بايد باشد . آخرالأمر با اين دست آويز منكر ضرورى كل دينها شد ، اين مطلب چه دخلى به مطلب اولش داشت ؟ چنان كه قصّه غلام ، كارى به شمردن اين اشخاص ندارد ، كه هيچ مذهبى از ايشان معلوم نيست بلكه تسنن و كفر بعضى از ايشان معلوم است ، اگر كسى باطنش مريض نباشد اينطورها زيراب مذهب شيعه را مىزند ؟ اين اشخاص را امام هر زمانى مىداند ، عجبتر آنكه خود را هم از اين اشخاص مىداند . در صفحه بيست و پنجم در مقام آنكه هر موجودى را غذايى و قوتى مناسب است كه با آن به سر حدّ كمال خود مىرسد و خلق غلط كار و بيراهه روند ، اين است كه به مقصد نمىرسند مىگويد : از پى طاق و طرم خوارى كشند * بر اُميد عزّ در خوارى خوشند [ بر اميد عز ده روز خدوك * گردن خود كردهاند از غم چو دوك ] چون نمىآيند اينجا كه منم * كاندرين عز آفتاب روشنم مشرق خورشيد برج قيرگون * آفتاب ما ز مشرقها برون مشرق او نسبت ذرات او * نِى بر آيد نِى فزون شد ذات او ما كه واپس مانده ذرات وئيم * در دو عالم آفتاب بىفئيم ( 1 ) تا آخر صفحه بعد كه گاهى دريا مىشود و گاهى قطره و گاهى آفتاب مىشود ، گاهى ذرّه ، گاهى پيش شمس تبريزى تذلّل و انكسار ، گاهى حسام الدّين را رونق بازار . پس از اين حكايت باز پادشاه كه در ويرانه گرفتار جغدان شد و آنها او را اذيت
1 - مثنوى ، دفتر دوّم ، 1104 .
545
نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 545