نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 541
إسم الكتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 639)
هر دم به لباس دگر آن يار * بر آمد گه پير و جوان شد و اما بيان بطلان اين مذهب اگر خواهم بنمايم از مقصود اصلى بيرون مىروم ، رجوع به كتب علماء شيعه كن اگر از اهل دانشى ، و اگر نه از طريقه علماء و أئمه خود كه ضرورى مذهب است دست برمدار ، اينقدر بدان كه لازم اين مذهب باطل اين است كه : حقيقت آدمى و سگ و خوك و قاذورات و ساير مخلوقات يكى باشد و آن حضرت حق جل و على است [ نعوذ بالله تعالى منه ] . و در چند سطر پيش مىگويد مشورت كردن خداى تعالى با فرشتگان در ايجاد خلق . مىگويد : مشورت مىرفت در ايجاد خلق * جانشان در بحر قدرت تا به حلق چون ملايك مانع آن مىشدند * بر ملايك خفيه خنبك مىزدند ( 1 ) نمى دانم معنى اين مشورت چه چيز است و معنى صاحب جان بودنِ خلق قبل از ايجادشان چه ؟ و دست زدن بر ملائكه از روى استهزاء چه چيز ؟ در بحر قدرت وجودشان و يا مشعور بودنشان چه معنى دارد ؟ يا بايد اين مرد به قِدَم عالم قائل باشد يا اشياء را عين حق داند ، چنان كه شنيدى ، بيان اين مطلب با مريدان . بلى ظاهراً اثبات حقيقت شوراى عمر را در نظر دارد ، چنان كه در مواقع ديگر هم معلوم مىشود . بلى هرگاه خدا در كار خود شور مىكند ، عمر هم تأسى به خدا كرده . در صفحه هشتم مىگويد : بود اَنَا الحق در لب منصور نور * بود أنا اللّه در لب فرعون زور ( 2 ) ظاهراً مرادش از منصور ، حلاّج است كه اين دعوى را كرد و به توقيع حضرت قائم عجل اللّه فرجه به واسطه حسين ابن روح قدس اللّه روحه كه نايب حضرت بود آن ملعون را كشتند ، چنان كه بعد از اين هم اشاره مىشود ، و حال اينكه اين بيت