نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 535
تا آخر آنچه از اين مقوله مىگويد و تو مىدانى كه اين حديث از طرق شيعه نيست و همه امّت بعد از پيغمبر ( صلى الله عليه وآله و سلم ) مأمورند كه على را پير و مرشد خود دانند ، ليكن قبول نكردند و خود ادّعاء پيرى و مرشدى نمودند . بارى اگر اين هم حديث بود مراد اين مرد از نقل آن در اين مقام به جز اثبات خلافت ابى بكر و عمر چيزى نخواهد بود ، با آنكه اين گونه كلمات از رسول خدا ( صلى الله عليه وآله و سلم ) نسبت به اميرالمؤمنين معهود نيست ، مرادشان از اين پير خودشان هم نمىتواند بود ; چه اين موعظه از براى هميشه خواهد بود ، نه خاصّه زمان رسول ( صلى الله عليه وآله و سلم ) . در صفحه هشتاد و نهم مىگويد : در عهد عمر آتشى در شهر افتاد ، هر چند آب ريختند فايده نكرد ، خدمت عمر شتافتند و پناه به او بردند او گفت : از روى اخلاص نان بدهيد آب نفعى ندارد ( 1 ) ، بارى اين ظاهر است كه عمرو ديگران درهر ورطه به اميرالمؤمنين پناه مىبردند . مريدان اختيار دارند . بعد از آن حكايت جنگ كردن اميرمؤمنان را با آن پهلوان ياد كرده كه حضرت خواستند او را بكشند ، او آب دهان بر حضرت انداخت ، حضرت دست از او برداشته تيغ را انداختند ، او تعجّب كرد كه چه شد كه تو اوّل بر من غضب بردى بعد از اين بىادبى رحمت شدى مىگويد : راز بگشا اى علىّ مرتضى * اى پس از سوءالقضاء حُسن القضاء تا آنكه بعد از چند شعر مىگويد : در محلّ قهر اين رحمت ز چيست * اژدها را دست دادن كار كيست ( 2 ) اين واضح است كه اين بيت ، بيت پيش را بيان مىكند مثل باقى ابيات پيش و بعد كه تو اوّل قضاء السّوء خدا بودى حال قضاء حسن شدى ، مريدان اين بيت را
1 - مثنوى ، دفتر اوّل ، 3707 . 2 - مثنوى ، دفتر اوّل ، 3721 به بعد .
535
نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 535