نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 534
و هكذا مىگويد : ور بگويد كفر آيد بوى دين * آيد از گفت شكش بوى يقين ( 1 ) الى اه . اگر كسى تأمّل كند مىداند كه اينها اشاره است به آنچه صوفيّه مىگويند كه : هيچ ملّتى بر ملّتى ترجيح ندارد همه عاشقاند و سير الى اللّه مىكنند و چون اين تعيّنات و عوارض را بردارى همه انّا اليه راجعون مىشوند ، و اين عبارت از ايشان است كه الطّرق الى اللّه بعدد انفاس الخلايق و بعضى از متشرّعين ايشان آيه را هم حمل بر اين معنى مىكنند كه ما من دابة الا هو اخذ بناصيتها انّ ربّى على صراط مستقيم ( 2 ) كه حق مهار همه را گرفته به سمت خود مىبرد تا و اصل مىشوند . و نمىدانند كه معنى آيه اين است كه حق تعالى بر همه اشياء قاهر و غالب است ، هر كسى را جزاى اعمال و اخلاق مىدهد . بارى اگر در اين صفحه نظر كنى مىبينى كه مرادش همين هاست . در صفحه بعد در صفت پير و مطاوعت كردن با او مىگويد : هر كه او بىمرشدى در راه شد * او ز غولان گمره و در چاه شد تا آنكه مىگويد : گفت پيغمبر على را كاى علىشير حقّى پهلوانى پردلى ليك بر شيرى مكن هم اعتميد * اند را در سايه نخل اميد تا مىگويد : اندر آ در سايه آن عاقلى * كش نتاند برد از ره ناقلى تا مىگويد : چون گرفتى پيرهين تسليم شو * همچو موسى زير حكم خضر رو ( 3 )