نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 532
موسى و فرعون معنى را رهى * ظاهر آن ره دارد و اين بىرهى ( 1 ) يعنى هر دو در معنى به يك راه مىروند امّا در ظاهر موسى در راه و فرعونبيراهه مىرود و هر دو به يك منزل مىرسند ، يعنى تعيّنات و عوارض كه از ميان رفت خود وجود باقى مىماند و همه عالم عين يك وجود است ، تعدّد به واسطه تشخّصات است چون آفتاب بر پشت پنجره شيشههاى رنگارنگ مىتابد به سبب رنگ هر شيشه رنگى پيدا مىكند ، و الاّ يك آفتاب بيش نيست و آن خود بىرنگ است ، موسى و فرعونى در حقيقت نيست ، همه عالم يك موسى مىباشند . بعد چند فرد مىگويد از زبان فرعون : زانكه موسى را تو مه رو كرده * ماه جانم را سيه رو كرده ( 2 ) و الاّ من و موسى هر دو يك حقيقت مىباشيم تا آنكه مىگويد : چون كه بيرنگى اسير رنگ شد * موسى با موسى در جنگ شد ( 3 ) موسى و فرعونى كه نيست ، وجود بيچاره كه گرفتار اين رنگهاى مختلف شد ، زردى و سرخى و سياهى و سفيدى به هم رسيد و در موضعى بعد از اين مىآيد كه مىگويد : مفترق شد آفتاب جانها * در دُرون روزن ابدانها ( 4 ) انصاف بده آيا اينها همه جبر و وحدت وجود نيست ؟ حقيقت انسان و ملك و سگ و خوك يكى است ؟ مثل فرعون و موسى ، و فاعل همه هم خداوند است كه اين كثرات و تعيّنات را به هم رسانيده ، بيش از اين وقت ندارم ، خود به كتاب رجوع كن . در صفحه شصت و هشتم در حكايت آن عربى كه به بغداد آمد بهر عطاء خليفه و عاشق خصال خليفه شد مىگويد :