نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 528
ربنّا انّا ظلمنا گفت و آه * يعنى آمد ظلمت و گم گشت راه ( 1 ) معنى عصى ادم ربّه فغوى ( 2 ) را گمراهى مىداند ، ليكن منظور حقير از ذكر اين بيت مطلبى است كه خواهد آمد . و در صفحه سى و پنجم مىگويد در مقامى كه جهنّم مىگويد : « هل من مزيد » اين بيت را : عالمى را لقمه كرد و در كشيد * معده اش نعره زنان هل من مزيد حق قدم به روى نهد از لامكان * آنگه او ساكن شود از كن فكان ( 3 ) اين اشاره به آن حديثى است كه عامه نقل مىكنند كه خدا پاى خود را در جهنّم مىگذارد ، آتش ساكن مىشود . و از اين حديث معلوم مىشود كه اين حشوى مذهب هم هست ، كه هر حديثى را قبول مىكند ، ليكن اين را توجيه كرده و ردّ نكرده ، حشويّه جماعتى از اشاعرهاند كه هر حديثى را قبول مىكنند . و در قصّه آمدن رسول قيصر روم نزد عمر چند ورق در مقامات و كمالات عمر ذكر كرده كه به مراتب از انبياء برترى دارد ، اگر خواهى رجوع كن و ببين در بين اين قصّه در صفحه بيست و هفتم مىگويد : خلق حق افعال ما را موجد است * فعل ما آثار خلق ايزد است ( 4 ) و اين كه خلق افعال عباد از خداوند است مسلّماً اعتقاد اشعرى است ، كه عين جبر است ، اگرچه مدّعى اثبات اختيار است ، چنان كه مىبينى بيان نمىتوان كرد ، در اينجا كلام طولانى مىشود ، رجوع به كتب شيعه نما تا مطلب معلوم شود . تا آنكه مىگويد : آدم نسبت ظلم را به خود داد از ادب بود ، و الاّ فعل ، فعل خدا بود .