نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 510
چون قلم در دست غدّارى بود * لاجرم منصور بر دارى بود نگارنده گويد : صرف نظر از حيله گرى ذاتى حلاّج شاهكار عمده او سحر و شعبده بازى او بود ، و شايد به اين جهت او را حلاج الاسرار مىگفتند ، لكن همانطور كه گفتيم اين به اصطلاح معجزه و خرق عادت مخصوص او نبوده است ، افراد ديگرى در طول تاريخ بودهاند كه كارهاى عجيبتر از كارهاى حلاّج از آنها سر زده كه ذيلاً به بعض آنها اشاره مىكنيم . مرحوم نهاوندى در كتاب جنّتان مدهامّتان از تاريخ حبيب السير نقل كرده است كه سكاكى معتزلى حنفى ( 1 ) صاحب كتاب مفتاح العلوم كه دانشمند بزرگى بود ، روزى نزد جغتاى خان پسر چنگيز نشسته بود ، يك دسته كلنگ ( 2 ) پرواز مىكردند ، خان مغول خواست يكى از آنها را با تير شكار كند ، سكاكى گفت : دست نگاه دار ، كدام يك را مىخواهى ؟ جواب داد : اولى و وسطى و آخرى ، سكاكى بلافاصله خطّ مدوّرى ترسيم كرد و افسونى خواند آن سه بر زمين افتادند ، خان تعجب كرد و بر احترام او افزود . و روزى به خان گفت : وقتى در بغداد از وزير خليقه رنجيده شدم ، پس آتش را بر اهل بغداد ببستم تا سه روز ، هر چه سعى كردند آتش روشن نشد ، پس غوغا به پا شد ، خليفه دانست كار من است ، مرا طلبيد و تقاضاى رفع اين مشكل نمود ، گفتم : به دو شرط ، اوّل ندا كنند در بغداد كه اين كار سكّاكى است ، دوّم وزير معاند من بوسه بر كون سگ دهد ، او نيز چنين كرد و وزير را هم به درخواست سكاكى معزول كرد ، ولى دوباره منصب وزارت به او داد . بالأخره خان مغول به جهاتى از سكّاكى بيمناك شد و او را حبس كرد ، تا آنكه پس از سه سال در حبس مرد . ( 3 ) نمونه ديگر كه مربوط به علم نجوم و پيشگويى است .