نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 376
و مرحوم فقيه و حكيم و زاهد كامل معاصر مرحوم حاج ميرزا جواد آغا تهرانىگويد : « عرفا و صوفيه قائلند به اينكه در دار تحقّق يك وجود و موجود بيش نيست . » نويسنده گويد : گويا قصّه انگور و عنب وازم و استافيل مثنوى هم راست نيايد ، مگر به مذهب وحدت موجود . مرحوم ميرزاى قمى در دنباله سخنان سابق الذكر خود گويد : و آن غزل مشهور ملاّى رومى « در كليّات شمس » كه مىگويد : هر لمحه به شكلى بت عيّار برآمد * دل برد و نهان شد تا آنجا كه گويد : منصور نبود آنكه سردار برآمد * نادان به گمان شد از باب تناسخ است ( 1 ) . . . شبسترى نيز كه از سرايندگان صوفيه است ، چنين سروده : چو ممكن گرد امكان برفشاند * در او چيزى بجز واجب نماند شارح لاهيجى در شرح بيت گفته است : وجود دائماً واحد است ، و عدم هم همچنين بر عدميّت خود باقى است ، كه شبسترى نيز گفته : عدم موجود گردد اين محال است * وجود از روى هستى لايزال است ( 2 ) و موجوديّت عبارت است از تجلّى ذات قديم بر صور ايشان . ( 3 )
1 - همان مدرك . 2 - كسى نمىگويد عدم موجود مىگردد در حين اينكه عدم است ، چون اجتماع نقيضين است ، كما اينكه وجود هم عدم نمىشود در عين اينكه وجود است ، آنچنانكه وجود و عدم هم به يكديگر تبديل نمىشوند ، به اين معنى كه عدم مبدّل به وجود و وجود مبدّل به عدم شود ، بلكه هستى مسبوق به عدم موجود مىشود و سپس تا وجود او افاضه مىشود موجود است ، و بعد از آن وجودش تمام شده وعدم او صادق است ، و فقط وجود واجب است كه عدم بدان راه ندارد . 3 - خيراتيه 2 / 55 ، از تحفة الاخيار ملامحمّد طاهر قمى ( رحمه الله ) .
376
نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 376