نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 302
سپس نحوه عبادت آن حضرت را بيان نموده و گفت : وقتى تاريكى بر همه جا سايه گسترد ايستاد و مىگفت : اى كسى كه گم گشتگان او را خواستند و راهنمايش يافتند ، و خائفان به او پناه بردند و او را پناه خود يافتند ، و عبادت كنندگان به او پناه بردند و او را ملجأ و ملاذ خود ديدند ، كجا راحتى و آسايش ديد كسى كه بدن خويش را براى غير تو به تعب انداخت ، و كى خوشحال شد آن كس كه غير تو را قصد نمود ، خدايا تاريكى شب گسترده شد و من از خدمت تو حاجتى نگرفتم و سينه را از زلال مناجات تو پر نكردم ، بر محمّد و آل او درود فرست ، و بر من همان كن كه سزاوار تو است اى مهربانترين مهربانان ، تا آخر روايت ، سپس مىگويد او را قسم دادم و گفتم : تو را قسم به خدايى كه از تو تعب و رنج عبادت را برداشته و آن را به شوق و رغبت تبديل كرده بگو كه هستى ؟ گفت : من على بن الحسين بن على بن ابى طالب ( عليه السلام ) هستم . ( 1 ) آقاى مثنوى اين مطالب و همه معارف صحيفه سجاديّه را فراموش كرده ، و شايد هم در همه عمر نديده و نشنيده باشد ، و اين عجيب نيست ; زيرا امثال او زيادند . به عنوان نمونه مرحوم آية اللّه العظمى مرعشى نجفى در مقدّمه يكى از نسخ صحيفه مىنويسد : من در سنه 1353 قمرى نسخهاى از صحيفه سجاديّه را براى شيخ جوهرى طنطاوى صاحب تفسير جواهر القرآن و مفتى معروف اسكندريه فرستادم ، او در جواب بعد از اظهار قدردانى نوشت : بدبختى است كه اين كتاب ارجمند از آثار اهل بيت را من تاكنون نديده ام . نويسنده گويد : اين صحيفه مباركه اولين و بهترين كتاب است كه بعد از كتاب سليم بن
1 - سفينة البحار ، « عَبَدَ » 2 / 113 - 114 . مثنوى در هيچ جاى كتاب خود اسمى از اولاد على و به ويژه ائمّه ( عليهم السلام ) نامى نبرده ، فقط يك جا در مثنوى چنين گفته است : صد هزاران مكر در حيوان چو هست * چون بود مكر بشر كو مهتر است مصحفى در كف چو زين العابدين * خنجرى پر قهر اندر آستين مثنوى دفتر ششم . ( 4090 )
302
نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 302