نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 170
به جمعيّت ملحق شد » در حالى كه فرياد مىزد « نحوّ إبنكم عن بيتي » . « پسر خود را از خانه من دور كنيد . » ( 1 ) اين در حالى بود كه اين حركت عايشه در ميان انبوه جمعيّت بنىهاشم و بنى اميّه بود ، او در اينجا نه با دست اشاره كرد و نه پشت پرده رفت ، به هر حال شعر مثنوى كه مىگويد : « عايشه بگريخت بهر احتجاب » مدرك اصيلى ندارد ، علاوه بر آنكه هم با قرائن و احوال معارض است ، و هم با آنچه در آينده ذكر خواهيم كرد . در كتاب مستطاب كافى نقل كرده است كه : « عبداللّه بن امّ مكتوم نابينا براى شرفيابى خدمت پيامبر اكرم ( صلى الله عليه وآله و سلم ) اجازه خواست ، عايشه و حفصه در نزد آن حضرت بودند ، حضرت فرمود : برخيزيد داخل اطاق شويد ، گفتند : او كه كور است و ما را نمىبيند ; رسول اكرم ( صلى الله عليه وآله و سلم ) فرمود : شما كه او را مىبينيد . » ( 2 ) امّا در مناقب فاطمه زهرا ( عليها السلام ) نقل شده است كه فرمود : « بهترين كار براى زنان آن است كه آنها مردان نامحرم را نبينند ، و مردان نيز آنها را نبينند . » ( 3 ) من در اينجا به تسنّن مثنوى كارى ندارم ، ولى از تعصّب او متحيّرم ، چرا اسمى از مراتب و درجات فاطمه زهرا ( عليها السلام ) به ميان نياورده ، در حالى كه اين مناقب مورد قبول شيعه و سنّى است ؟ چرا از خديجه كبرى سخن نگفته ، در حالى كه او جان و مال خود را فداى اسلام كرد ، و اوّلين زنى بود كه به دعوت پيامبر از جان و دل پاسخ مثبت داد ؟ چرا از فاطمه بنت اسد مادر بزرگوار على ( عليه السلام ) نامى نبرده است ، در حالى كه كتب خود اهل سنّت پر است از فضائل اين بانوى بزرگ ؟ به عنوان نمونه در منتهى المقال از كتاب « استيعاب » نقل مىكند كه « فاطمه بنت