نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 566
اشاره به اينكه در زمان عمر كسى دعوى رؤيت هلال كرد ، عمر به او گفت : هلال نبوده ، موى ابروى ديده . ملاحظه نما كه پيغمبر اولوالعزم را نسبت از راه رفتن به مجرد وهم و خيال مىدهد و عمر را صاحب نور ، حضرت خليل خدا نور سندش نبوده ، مثل نور عمرى نداشته . آفرين بر مولوى و مريدانش . و در اوراق بعد هم در طى مطالب چند ذكر بعضى از مشايخش با كرامات ايشان را مىكند ، و حال ايشان معلوم شد ، بعد به تقريب اثبات اختيار و نفى جبر را مىكند ، و حال ايشان معلوم شد الى اينكه . . . و حال مكرر ذكر شد كه خودش و ساير اشاعره فعل عبد را از خدا مىدانند و عبد را آلت فعل خدا و اين عين جبر است ، چنان كه علماء ما و معتزله كه از عدليهاند اين را از مناقضات اشاعره شمردهاند ، چنان كه در تذكره هم در آن مورد كه ذكر شد بيان فرموده . اوراق بعد هم تا آخر جلد پنجم به جز حكايت شيخ و مريدانش چيز با حاصلى نيست . [ بررسى جلد ششم مثنوى ] تا اينكه در صفحه چهارم و پنجم جلد ششم در بيان آنكه هر كسى لايق هر مقام و منزلت نيست مىگويد كه حل مشكلات و جستن راه به اشارات و بيانات محمّدى ( صلى الله عليه وآله و سلم ) مىشود : هست اشارات محمد ( صلى الله عليه وآله و سلم ) المراد * كل گشاد اندر گشاد اندر گشاد صد هزاران آفرين بر جان او * بر قدوم و دور فرزندان او آن خليفه زادگان مقبلش * زادهاند از عنصر جان و دلش ( 1 ) و مرادش از اين بيت مشايخش مىباشند نه ائمه اطهار ( عليهم السلام ) ، چنان كه بعضى از
1 - مثنوى ، دفتر ششم ، 174 .
566
نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 566