نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 565
گفت لو طى حمد لِلّه را كه من * بد نينديشيده ام با تو بفن چونكه مردى نيست خنجرها چه سود * چون ندارد دل ندارد سود خود ( 1 ) اين مثلها آورده كه اگر حقيقتى نباشد ظاهرها نفعى ندارد ، در عنوان عذر ركاكت اين مثل را آورده : بيت من بيت نيست اقليم است * هزل من هزل نيست تعليم است ( 2 ) ان اللّه لايستحيى أن يضرب مثلاً ما بعوضة . ( 3 ) فقير مىگويم كه : اينكه اشتباه كارى است ، امثال الهية دخلى به اين امثال ندارد ، اما ماها بحثى بر اينها نداريم ، سخن بر سر اين است كه غالب مطالب علمى اين كتاب ، مخالف مذهب امامية و طايفه عدليه است اين مثل بسيار به حال خود مولوى و مريدان شيعه اثنى عشريش مناسب است كه مذاهب فاسده را به ملايمت در ايشان جا مىكند ، و ايشان خنجر تشيع را بر كمر زدهاند و مىگويند : هر كس غير مذهب اماميه را داشته باشد با او فلان و فلان مىكنيم . در صفحه شصت و دويم در بيان اينكه بعد از آنكه روباه خر را به مرغزار برد و شير را ديد و فرار كرد روباه برگشت و به خر گفت كه : آنچه ديدى طلسم و خيال و وهم بود ، شير نبود ، مىگويد : نقشهاى اين خيال نقش بند * چون خليلى را كه كُه بد شد گزند گفت هذا ربىّ ابراهيم راد * چونكه اندر عالم و هم اوفتاد ( 4 ) تا آنكه مىگويد : و آنكه نورعمرّش نبود سند * موى ابروى كژى راهش زند ( 5 )