نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 538
مى گويند مثل غزالى و ابن ابى الحديد كه امير ( عليه السلام ) را افضل از باقى خلفاء مىدانند . ابن ابى الحديد مىگويد : در مجلس احمد ابن حنبل كه يكى از ائمّه چهار مذهب است امر خلافت مذكور شد و او سر به زير افكنده هيچ نمىگفت بعد از زمانى سر بالا كرد و گفت ديگران را خلافت زينت داد و على ( عليه السلام ) خلافت را زينت داد . بارى سنّى منكر اين جور مطالب نيست ، تو گمان مىبرى كه مولوى براى تو خدمت كرده خلافت را نخل خرما فرض كرده كه ريشه و ساقه و شاخ و برگ و ثمرآور شود به چهار خليفه ، هر يك كه نباشد درخت با ثمر حاصل نمىشود . تمام شد اندكى از بسيار و دانكى از خروار مزخرفات جلد اوّل مثنوى مولوى معنوى و شروع مىشود در جلد دويّم بعون اللّه و حسن توفيقه . [ بررسى جلد دوّم مثنوى ] در صفحه دوّم بعد از آنكه اشاره مىكند به اينكه سالك را لازم است كه به آفتاب معرفت كه حق است نورمند گردد و به حواس باطنى درك آن آفتاب كند ، از حواس پنجگانه ظاهرى كارى ساخته نمىشود و آدمى به جايى نمىرسد ، و در وصف آن آفتاب كه حق است مىگويد : أى صفاتت آفتاب معرفت * و آفتاب چرخ بنده يك صفت گاه خورشيد و گهى دريا شوى * گاه كوه قاف و گه عنقا شوى ( 1 ) تا مىگويد : از تو اى بىنقش با چندين صور * هم مشبّه هم موحد خيره سر ( 2 ) تا آخر آنچه مىگويد و ظاهر است كه همه اينها صريح در وحدت وجود است ، چنان كه سابقاً اشاره شد .