نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 91
بارقه هاى در افشان اين سخنان همانند كليدهاى آسمانها است كه از آن پروردگار است . هفت چرخ ازرق فام در بندگى آن بارقه ها وپيك ماه فروزان در تب ودق آنها است . ستارهء درخشان زهره چنگ مسئلت والتماس به آن انوار الهى زده ومشترى نقد جان بر كف روانهء پيشگاهش گشته است . ستارهء زحل در اشتياق پاى بوسش بسر مىبرد ، ولى خود را داراى چنين لياقتى براى پاى بوسى او نمىبيند . [1] دست وپاى مريخ در تكاپو به بارگاه آن بارقه ها خسته وكوفته شده وعطارد صدها قلم در وصفش شكسته است . خود ستارگان با منجم در جنگ وستيزهاند كه اى بينوا ، چرا جان عالم را رها كرده وصور ورنگها را برگزيدهاى ؟ جان عالم آن ولى خدا است وما همه نقش ونگارى بر صورت او ، وستارهاى از انديشهء او جان همهء ستارگان است . باز صحبت از انديشه به ميان آورديم انديشه يعنى چه ؟ < شعر > فكر كو آنجا همه نور است پاك بهر توست اين لفظ وفكر اى فكرناك < / شعر > هر ستاره براى خود خانه وفضايى دارد كه در آن مىگردد ، اما اين ستاره ما را هيچ خانه وفضايى نمىتواند در بر بگيرد . جانى كه از سو وجهت فراتر است در هيچ مكانى نمىگنجد وآن بينهايت حدى نمىپذيرد . ولى پيشتازان مجبورند براى تفاهم تمثيلات وتصويرات بياورند تا ناتوانان عشق سلوك هم نصيبى ببرند .
[1] جبران خليل جبران مىگويد : اگر جوهر لطف در آيينه به خود تماشا كند ، به سنگ خارا مبدل مىشود . . فغانى شيرازى مىگويد : شمعى كه آورد به زبان فيض نور خود * گر شعلهاى به طور نفروزد فسرده به حافظ مىگويد : بر آسمان جانان از آسمان مىانديش * كز اوج سربلندى افتى به خاك پستى .
91
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 91