نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 89
بر تن كنند واگر دستورى رسد كه دست از آن صورت بردارند ، آن لباس را از تن بر كنند ، اين است معناى « له الخلق وله الامر » خلقت عالم صورت وعالم امر جان است كه سوار بر مركب خلقت است . اين راكب ومركوب ، اين جسم وجان تسليم فرمان خدا حركت مىكنند با اين تفاوت كه < شعر > « جسم بر درگاه وجان در بارگاه » < / شعر > هنگامى كه مشيت الهى مىخواهد آب در سبو رود ، به لشكريان جان دستور مىدهد كه به صورتها واجسام سوار شوند ومطابق مشيت الهى برانند . باز اگر بخواهد كه جانها به جايگاه اصلى خود بر گردند از مامورين جانها دستور مىرسد كه از مركب ( صور واجسام ) پياده شويد وراه خود را پيش بگيريد . اين جريان اسرار آميز خلق وامر را در همين جا پايان بدهيم ، زيرا - < شعر > بعد از اين باريك خواهد شد سخن كم كن آتش هيزمش افزون مكن تا نجوشد ديگهاى خرد زود ديگ ادراكات خرد است وفرود < / شعر > پاك پروردگارى كه سيبستان اسرار آميزى را به وجود مىآورد وآن را با ابر صوت وحرف والفاظ مىپوشاند ، تا آنجا كه جز بو از آن سيبستان با عظمت چيزى به مشام مردم نمىرسد . تو اى انسان ، كوشا باش تا هر چه بتوانى به استشمام آن بوى غيبى بيافزاى ، باشد كه همين بوى تو را به كوى سيبستان بكشاند . خود را نگه دار وتن از بادهاى سرد وهواى ناملايم طبيعت وغرايز بپوشان تا شامهء تو را مختل نسازند . جان اين مردم كه هوا وهوسشان از بادهاى زمستانى سردتر وپژمرده كننده تر است ، مانند جمادات ، ولى بدن مادى آنان با طراوت وبس شگرف است . نفس كه مىكشند ، گويى از تل برف نفس بر مىآورند . در آن هنگام كه برفهاى زمستانى شهوات وخود پرستىها ، مزرعهء جان آدميان را پر كرد ، بىكار ننشينيد واز مشرق روحانى ، شمشير حسام الدين بر آوريد وبار ديگر حرارتى به آن جانهاى افسرده ببخشيد . اين كه گفتم شمشيرى از مشرق روحانى بر آوريد ، تشبيهى از تيغ آفتاب است كه بر برفها فرود مىآيد وبرفها را در روى كوه ها به سيل مبدل
89
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 89