نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 631
پادشاه هم بيش از شش ماه تير مىانداخت وچاه مىكند ، نتيجهاى جز تشويش واندوه وگرفتارىها در برنداشت ، آن گنج مانند مرغ عنقا بود كه ، نامش مشهور ، ولى از وجودش اثرى نبود . وقتى كه جستجوى شاه در عرض وطول آن بيابان به طول كشيد وگنج يابى به تأخير افتاد ، دلش از آن گنج سير وملول گشت ، زيرا هر چه او جستجو كرد زمين جز ريشخند چيزى به او تحويل نداد . < شعر > پس طلب كرد آن فقير دردمند رقعه را از خشم پيش او فكند < / شعر > و - < شعر > گفت گير اين رقعه كش آثار نيست تو بدين اولىترى كت كار نيست < / شعر > كسى كه كار دارد ، به اين گونه تلاش بىنتيجه مشغول نمىشود ، اگر گل در آتش هم بسوزد ، پيرامون خار نمىگردد . نتيجهاى كه تو مىجويى وابسته به اتفاق نادر است ، شما ماليخوليايىها يك عمر انتظار مىكشيد كه گياهى از آهن برويد . اين كار ما نيست ، زيرا - < شعر > سخت جانى بايد اين فن را چو تو تو كه جانى سخت دارى اين بجو < / شعر > اگر هم تو نتيجهاى به دست نياورى دل گير نمىشوى ، زير كارى ندارى واگر هم گنجى يافتى تو را از هم اكنون حلال مىكنم . عقل عقلا هرگز راه نااميدى را پيش نمىگيرند ، اين عشق است كه بدون توقع نتيجه وپاداش به هر طرف با سر مىدود . آرى ، اين عشق است كه لاابالى مىرود وبه ثمر مىرسد ، آن عقل است كه سود جويى را پيشهء خود كرده ، بدون توقع سود حركتى نمىكند . شما اين عشق را نمىشناسيد ، - < شعر > تركتازى تن گدازى بىحيا در بلا چون سنگ زير آسيا سخت رويى كه ندارد هيچ پشت بهره جويى را درون خويش كشت < / شعر > عشق آن پاكباز است كه نظرى به سود ندارد وآنچنانكه از خداى بزرگ پاك مىگيرد همان طور پاك مىبازد ، چون حق تعالى هستى را بدون علت به او داده است ،
631
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 631