responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 13  صفحه : 552


جواب با صواب قاضى صوفى را در اين ماجرا < شعر > ( ( 1577 ) ) گفت قاضى واجب آيدمان رضا هر جفا وهر قفا كارد قضا ( ( 1578 ) ) خوش دلم در باطن از حكم زبر گر چه رويم شد ترش كالحق مر ( ( 1579 ) ) اين دلم باغ است وچشمم ابروش ابر گريد باغ خندد شاد وخوش ( ( 1580 ) ) سال قحط از آفتاب خيره خند باغها در مرگ وجان كندن رسند ( ( 1581 ) ) زامر حق وابكوا كثيرا خوانده اى چون سر بريان چه خندان مانده اى ( ( 1582 ) ) روشنىّ خانه باشى همچو شمع گر فرو بارى تو همچون شمع دمع ( ( 1584 ) ) ذوق خنده ديده‌اى اى خيره خند ذوق گريه بين كه هست آن كان قند ( ( 1583 ) ) آن ترش رويى مادر يا پدر حافظ فرزند شد از هر ضرر ( ( 1585 ) ) چون جهنم گريه آرد ياد آن پس جهنم خوشتر آمد از جنان ( ( 1586 ) ) خنده ها در گريه ها آمد كتيم گنج در ويرانه ها جو ، اى كليم ( ( 1587 ) ) ذوق در غمهاست پى گم كرده اند آب حيوان را به ظلمت برده اند ( ( 1588 ) ) باژگونه نعل از ده تا رباط چشمها را چار كن در احتياط ( ( 1589 ) ) چشم خود را چار كن در اعتبار يار كن با چشم خود دو چشم يار ( ( 1590 ) ) امرهم شورى بخوان اندر صحف يار را باش ومكن از ناز اف ( ( 1591 ) ) يار باشد راه را پشت وپناه چون كه نيكو بنگرى يار است راه ( ( 1592 ) ) چون كه در ياران رسى خامش نشين اندر آن حلقه مكن خود را نگين ( ( 1593 ) ) در نماز جمعه بنگر خوش به هوش جمله جمعند ويك انديش وخموش ( ( 1594 ) ) رختها را سوى خاموشى كشان چون نشان جويى مكن خود را نشان ( ( 1595 ) ) گفت پيغمبر كه در بحر هموم در دلالت دان تو ياران را نجوم ( ( 1596 ) ) چشم بر استارگان نه ره بجوى نطق تشويش نظر باشد مگوى ( ( 1597 ) ) گر دو حرف صدق گويى اى فلان گفت تيره در عقب گردد روان < / شعر >

552

نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 13  صفحه : 552
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست