نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 447
إسم الكتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى ( عدد الصفحات : 636)
شخص ديگر به اضافه اين كه همان مناره را مىبيند ، مرغ با بال وپرى را بالاى آن مناره مشاهده مىكند ، ولى راز ديگرى را در آن مرغ نمىبيند . شخص سومى هم كه ديدگانش از نور الهى برخوردار است ، به آن مناره مىنگرد ، هم مناره مىبيند وهم مرغى بر بالاى آن وهم مويى نورانى در دهان آن مرغ مشاهده مىكند . رهبرانى كه نور در منقار مرغ مىبينند به مردم مىگويند : به آن نور بنگريد ، وگر نه هيچ گرهى در اين زندگانى براى شما باز نخواهد گشت . هم چنين مانند كسى كه گل نقاشى شده را مىبيند وديگرى حقيقتى پر از علم وعمل را . هنگامى كه علم انسانى با نور درآميخته شد ، آن بردبارى وعظمت را به وجود مىآورد كه مردم پليد وپر لجاجت را هم نورانى مىسازد . مرد الهى نورانى تو را از راه ورسم منزلها آگاه مىكند وسخنى را كه با تو در ميان مىگذارد همراه نور به درون تو مىفرستد . جان همهء معجزات در حقيقت همين است كه حيات ابدى به مردگان مىبخشد . اكنون مثل مناره ومرغ ومو را بايد توضيح بدهيم : < شعر > تن مناره علم وطاعت همچو مرغ خواه سيصد مرغ گير ويا دو مرغ < / شعر > تعداد انواع علوم وطاعات از نظر صورت گوناگون است ولى از نظر معنى وهدف يكى است ، لذا تفاوتى ندارد كه آنها را يكى بدانى يا متعدد . مردم متوسط همان مناره ومرغ ( بدن وعلم وطاعت را مىبينند وبس . ولى ديدن آن موى كه نور اسرار آميز آن مرغ وجان واقعى او است ، از هر كس ساخته نيست ومخصوص سالكين راه خدا است . [1] آن موى رسته در منقار مرغ نمىتواند عاريتى بوده باشد ، زيرا شىء عاريتى محصول ابديت به وجود نمىآورد ، لذا موى منقار آن مرغ از اعماق جانش مىجوشد ورهسپار ابديت مىگردد .
[1] مصرع مورد تفسير چنين است كه « هم ز مرغ وهم ز موى آگه بود » . جلال الدين در ابيات بعدى موى را به نور تفسير كرده است . بعضى از شارحين مثنوى مانند آقاى موسى نثرى ، موى را به معناى نوا ومويه تفسير كردهاند . .
447
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 447