نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 326
تمثيل حريص بر دنيا به مورى نابيننده رزاقى حق وخزاين رحمت او را كه به دانهاى از خرمنى مىكوشد ووسعت آن خرمن را نمىبيند < شعر > ( ( 806 ) ) مور بر دانه از آن لرزان شود كاو ز خرمنهاى پر اعمى بود ( ( 807 ) ) مىكشد يك دانه را از حرص وبيم چون نمىبيند چنان چاش عظيم ( ( 808 ) ) صاحب خرمن همىگويد كه هى اى ز كورى پيش تو معدوم شىء ( ( 809 ) ) تو ز خرمنهاى ما آن ديده اى كاندر آن دانه به جان پيچيده اى ( ( 810 ) ) اى به صورت ذره ، كيوان را ببين مور لنگى رو سليمان را ببين ( ( 811 ) ) تو نهاى اين جسم ، بل آن ديده اى وا رهى از جسم گر جان ديده اى ( ( 812 ) ) آدمى ديدست وباقى لحم وپوست هر چه چشمش ديده است آن خير اوست ( ( 813 ) ) كوه را غرقه كند يك خم زنم منفذى گر باز باشد سوى يم ( ( 814 ) ) چون به دريا راه شد از جان خم خمّ با جيحون برآرد اشتلم ( ( 815 ) ) زين سبب قل گفتهء دريا بود گرچه نطق احمدى گويا بود ( ( 816 ) ) گفتهء او جمله درّ بحر بود كه دلش را بود در دريا نفوذ ( ( 818 ) ) چشم حس افسرده بر نقش قمر تو قمر مىبينى واو مستقر ( ( 819 ) ) اين دويى اوصاف ديدهء احول است ور نه اوّل آخر ، آخر اوّل است هين گذر از نقش خم در خم نگر كاندر او بحريست بىپايان وسر پاك از آغاز وآخر آن عذاب مانده محرومان ز قهرش در عذاب اين چنين خم را تو دريا دان يقين زنده از وى آسمان وهم زمين بلكه وحدت گشته او را در وصال شد خطاب او خطاب ذو الجلال بعد از آن گويد حقم منصوروار تا شود بر دار شهرت او سوار تا چنين سِرّ در جهان ظاهر شود مقبل اندر جستجو ماهر شود < / شعر >
326
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 326