نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 291
وفريادهاى آنان صحرا ودشت پر مىشود . در يكى از ايام عاشورا شاعرى از راه رسيد وآن افغان وشيون را كه اهالى جلب در باب انطاكيه طنين انداز كرده بودند ، شنيد ورهسپار ميان آن جمعيت گشت ودر جستجوى علت آن هيهاى وهياهو برآمد . مىپرسيد آيا رئيس بسيار بزرگى از ميان اينان رخت بربسته است ؟ زيرا چنين ناله وفرياد دسته جمعى كار كوچكى نيست . شما كه اهل اين محل هستيد ، بياييد نام والقاب او را به من شرح كنيد وبه من كه بىگانه هستم از نام وپيشه واوصافش اطلاعى بدهيد ومن مرد شاعرى هستم ، تا در اوصاف لطيف وبراى درگذشتش مرثيه بسرايم . يكى از آن مردم گفت : تو مرد ديوانه واز گروه شيعه نيستى ، بلكه دشمن خاندان پيامبرى ، مگر نمىدانى كه اين روز عاشورا وروز ماتم آن جان جهان است كه به تنهايى از يك قرن انسان بهتر است . اين داستان خونين داستان كوچكى نيست ، عشق گوشواره به اندازهء عشق گوش به اوست . آرىاى بىگانهء غافل < شعر > ( ( 792 ) ) پيش مؤمن ماتم آن پاك روح شهره تر باشد ز صد طوفان نوح < / شعر >
291
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 291