نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 281
< شعر > ( ( 732 ) ) گرز بر خود زن منى را در شكن زان كه پنبهء گوش آمد چشم تن ( ( 733 ) ) گرز بر خود مىزنى هم اى دنى عكس توست اندر فعالم اين منى ( ( 735 ) ) همچو آن شيرى كه در چَه شد فرو عكس خود را خصم مىپنداشت او < / شعر > اميرا ، آيا مىدانى گرزى را كه بر سر من مىكوبى ، براى آن نمىدانمها است كه انعكاسى از وضع روحى تو در گفتار من است ؟ پس آن گرز را بر سر خود بكوب نه بر سر من من كارى نكردهام ، من واقعيتى را ديده آن را منعكس ساختهام . عقل ودرك ومستى تو را مىديدم كه اگر به واقعىترين موجودات بنگرد ، آن را منفى مىسازد وبا نمىدانم با آن رو برو مىگردد . من مىديدم كه خيالات وميعان شخصيت تو نمىتواند روى هيچ موضوع مثبتى متمركز شود وتحقق آن را دريابد ، زيرا انديشه وارادهء تو در حالى كه دستخوش مستى وكوته بينى حيوانى است ، سايه ها واشباحى از اشياء وحقايق را مشوش وكلافه در هستى ونيستى مىبيند وبس ، لذا چارهاى نداشتم جز اين كه نغمهاى مطابق همين وضع موجود تو بنوازم ، اگر براى تو اين نمىدانمها ونيستها ناخوشايند است ، گرز را به دست من بسپار تا بر سر خود تو بكوبم وتو را به خود باز گردانم وآن گاه نغمهء مىدانم وهست را بنوازم . آرى چنين است وضع اكثر خصومتها كه بشر براه مىاندازد واطلاعى از آن ندارد كه خصومت او با ديگرى نيست ، بلكه با خويشتن است . < شعر > در نياز خشك وبر عجزى مايست زان كه با عاجز گزيده معجريست عجز زنجيريست زنجيرت نهاد چشم در زنجير نه بايد گشاد < / شعر >
281
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 281