نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 259
خود دست برمىدارد وبدين ترتيب بىهوش مىشوند وپدر وفرزند متحد مىگردند . ترك مزبور مطرب را بيدار كرد و - < شعر > مطرب آغازيد بيتى خوابناك كه انلنى الكاس يا من لا اراك < / شعر > اى آن خدايى كه تو را نمىبينم ، پيالهاى از شراب روحانى در دستم گذار . تويى به مانند صورتم كه اگر آن را نه بينم شگفتى نيست ، اين نهايت نزديكى تو به من است كه حجاب اشتباه شده است . تو همانند عقل من هستى [ عقل من شعاعى از خورشيد ربانى تست ] كه نمىتوانم تو را محسوس ببينم . پروردگارا ، تويى كه از رگ گردنم به من نزديكترى ، من براى خواستن تو با كلمهء ياء ندا نخواهم كرد ، زيرا ، ياء براى نداى دور است . اگر هم با كلمهء ياء ندا در بيابانها صدا كنم براى آن است كه آنان را كه نزد من هستند به غلط واشتباه بياندازم تا نفهمند كه تو در نزد من هستى - اين سخن هم كه شروع كرديم ، پايانى ندارد . بيا نكتهء صاحب تميز را بشنو .
259
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 259