نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 242
< شعر > ( ( 639 ) ) اين ندانم وآن ندانم بهر چيست ؟ تا بگويى آن كه مىدانيم كيست < / شعر > اين را نمىدانم وآن را نمىدانم براى آوردن آن مىدانم است كه بدون آن ، نه مىدانم صحت دارد ونه نمىدانم مضمون بيت فوق دو احتمال دارد : احتمال يكم - همان است كه در تحليل سه بيت گذشته متذكر شديم . احتمال دوم - بيان فوق العاده جالبى است كه در مكتب كارتيسيانيسم دكارت مىبينيم : او مىگويد : « انديشهء نخستين در نفس من تشكيكات فراوانى به وجود آورده ومن راه نجات از آنها را نمىدانستم ولى مىخواستم همان راه تحقيق را پيش بگيرم ، بلكه به يقين [ وبه قول جلال الدين به مىدانم ] كه شكى در آن نيست ، برسم ، حد اقل به اين يقين برسم كه هيچ چيز در اين دنيا يقينى نيست . » ( 1 ) تنها اعتراضى كه براى بشر وجود دارد ، به لجاجت وكلافه شدن وپيچيدن به دور خويش است . اگر حيات آدمى نخشكيده باشد ، اگر مغز آدمى مست خواسته هاى خود نباشد ، وبگذارد انديشهء واقعى خدا دادى كار خود را به طور طبيعى انجام بدهد ، عشق به « اين را نمىدانم وآن را نمىدانم » نمىورزد . بلكه با درك اين حقيقت كه در اين جهان هستى موضوع دانستنى وجود دارد كه او هم مانند ديگران مىتواند به آن دانستنى برسد ، در اين حال است كه احتمالات او با مراتب گوناگونش ، گمانهاى او با درجات متفاوتش وهر گونه شك وترديدى كه سر راهش را مىگيرد ، به جاى آن كه عامل توقفش باشند ، تحريك واشتياق او را به دريافت مىدانم تشديد مىكند . اين دانستنى ومىدانم ممكن است از خود موجوديت انسان شروع شود ،
( 1 ) تأملات در فلسفهء اولى ، دكارت ، ترجمه دكتر عثمان امين ، ص 83 . .
242
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 242