نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 220
بهتر از انس با ياران تبهكار است ، اگر آدم نيكو خصال با بدان بنشيند ، از سرايت بدىهاى او در روحش امانى ندارد ، زيرا هر كس كه داراى عقل راسخ وريشه دار نيست ، عقلا او را مانند سنگ وكلوخ مىدانند . در حقيقت كسى كه اين است وهدف او در زندگى تنها نان است ، خرى است كه همنشينى با او عين رهبانيت وبيابانگردى است ، زيرا همهء هوش وهمت او به سوى علفزار است كه شكمش را سير كند وبس ، اگر مىخواهى بىهنر نمانى از اين اشخاص بگريز . مگر نمىدانى كه تمام موجودات عالم هستى بجز خدا پوسيده مىشود واين سرنوشت را كه در آينده در انتظار همه هستىها است ، چه بهتر كه از هم اكنون تحقق يافته تلقى كنى . وجود طبيعى آدمى سايه ايست كه ميوهاى در بر ندارد ونمىتواند بدون جسم عينى نمودى داشته باشد ، پس اى كاروان منزلگه حق وحقيقت بر واصل سايه انداز را پيدا كن . تو مىتوانى از همين سايه ها كه مىبينى ، سراغ شخص سايه انداز را بگيرى واز اين اسباب رو بنايى به سوى مسبب الاسباب اصلى رهسپار گردى . چون يار جسمانى رو به مرگ مىرود ، رهايش كن ، زيرا هم صحبت شدن اين مرگ خواه شوم است . او تابع قبلهاى ( مرگ ) است كه براى خود برگزيده است ، به طور كلى او را مرده تلقى كن ، زيرا حيات او خشكيده واز جويبار حيات كنار افتاده است . هر كس با اين اشخاص همنشينى كند ، راهب وصحرا گرد واقعى او است . زيرا دمساز سنگ وكلوخ گشته است . از اين سنگ وكلوخ منشان درگذر وبه سوى كان در ولعل برو كه جود واحسان در بارهء تو داشته باشند . سنگ وكلوخ آفتى بسيار محدود دارند ، در صورتى كه كلوخهاى انسان نما
220
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 220